نقره نعل و کاکوتی پشت تپه ای رفتند که خیلی علف نداشت. به همین خاطر معمولاً حیوانات چرنده آن اطراف نمی رفتند. و دوباره به همین دلیل حیوانات درنده هم آن طرف ها دنبال شکار نمی گشتند. آنجا بی آب و علف و در نتیجه امن بود.
کاکوتی فوراً زیر یک درخت خشکی در سایه قرار گرفت و از آفتاب سوزان گلایه کرد. کمی که خنک شد از نقره نعل پرسید: خب، گفتی یه نقشه داری. تعریف کن ببینم نقشه ت چیه نقره نعل ؟