وقتی گرگ پیغام روسای گله ها را شنید، از خاکستری پرسید : می دونی چه پیشنهادی دارن؟
خاکستری گفت: قرار نبود من بدونم. ولی خوشبختانه از زیر دهن گورخر دهن لق در رفت و بهم گفت.
گرگ گفت: خب؟ اون چیه که میخوان پیشنهاد بدن تا جلوی جنگ و خونریزی گرفته بشه؟
خاکستری گفت: قراره این پیشنهاد رو بدن که شکارچیا از این به بعد حیوونایی که در اثر مرگ طبیعی میمرن رو بخورن! اونا میخوان قول بدن که هر حیوانی که میمیره رو نذارن توسط کرکس ها خورده بشن و سهم حیوونای شکارچی بشه.
گرگ با شنیدن این نقشه ی گیاهخواران به فکر فرو رفت. حالتی داشت که گویی هم از این طرح خوشش آمده و هم این که مخالف این طرح است.
کفتار گفت: این که خیلی خوبه! دیگه همه ی مشکلات حل میشه اینطور نیست؟
شیر گفت: اینطوری؛ هم ما همیشه میتونیم گوشت بخوریم بدون این که زحمت شکار به خودمون بدیم. هم این که حیوونای علف خوار هم دیگه راحت زندگی می کنن!
بعد رو به خاکستری پرسید: می دونی این طرح کی بود؟
خاکستری گفت: خب، معلومه. این فکر گورخر بوده.
شیر گفت : عجب! پس این گور خره یک نابغه بوده هیچکس ازش اطلاع نداشت!
بعد رو به گرگ کرد و پرسید : خب، این که دیگه فکر کردن نداره تندر! باهاشون جلسه میذاریم و پیشنهادشون رو قبول می کنیم.
گرگ گفت: زود قضاوت نکنین دوستان! این طرح چندان هم که فکر می کنین عالی نیست.
کفتار پرسید: چطور مگه؟ کجای کار اشکال داره؟
گرگ گفت: بعنوان نمونه از کجا معلوم حیوونا به طور مرتب و یکنواخت بمیرن؟ اگه یه هفته هیچ مرگ و مرگی نداشته باشن چی؟ اگه یه ماه طول بکشه چی؟
شیر گفت: بهونه نیار تندر! ما همینطوری هم در ماه یک غزال شکار نمی کنیم. اینطوری می دونیم که به طور مرتب غذا در اختیارمون هست.
گرگ گفت: خب، باشه قبوله. ولی نباید اجازه بدیم که اونا فکر کنن که ما رو تو چنگ خودشون گرفتن.
شیر گفت: منظورت چیه؟
گرگ گفت: ما این شرط اونا رو قبول می کنیم. ولی منت سرشون می ذاریم. اول قبول نمیکنیم. بعد چند تا شرط دیگه می ذاریم و بعدش یه جوری این پشنهاد رو قبول می کنیم که بفهمن ما داریم بهشون لطف بزرگی می کنیم.
خاکستری گفت: اگه شما هم مثل من می تونستین بین حیوونای جنگل رفت و آمد کنین و میدیدن که شیبا چطوری داره روز به روز قدرتمندتر میشه، اون وقت دست روی دست نمی ذاشتین. هر لحظه است که شیبا یک ارتش تشکیل بده و به سمت همه ی ما حمله کنه.
با شنیدن این حرف خاکستری گرگ به فکر فرو رفت. بلند شد و دور یک دایره ی فرضی شروع به قدم زدن کرد.
شیر گفت: حق با خاکستریه تندر. نباید فرصت رو از دست بدیم.
تندر که همانطور داشت قدم می زد و دور خودش می چرخید ناگهان فکری به سرش زد. روی دو پای عقبش روی زمین نشست.
پرسید : این گورخری که این پیشنهاد رو داده چه جور حیوونیه؟
خاکستری گفت: همون چیزی که می گفتی. جاه طلبی که حاضره به خاطر رسیدن به بزرگی و شهرت هرکاری بکنه. به من قول داده که اگه کمکش کنم به جایگاهی که خودش میگفت حقشه داشته باشه برسه؛ تو گرفتن هفت تا خرگوش بهم کمک میکنه!
خاکستری مکثی کرد و به گرگ که به دقت به حرف های او گوش میداد گفت: این گورخر همون حسودیه که دنبالش بودیم. اون به شدت به شیبا به خاطر محبوبیتی که تو جنگل به دست آورده حسودی میکنه.
بعد خاکستری به گرگ و کفتار و شیر یک نگاه معنا داری کرد.
گرگ هم گفت: در این صورت این گورخر کسیه که ما بهش احتیاج داریم.
کفتار پرسید: برای چی؟
گرگ بلند شد و جا به جا شد. در نقطه ای دیگر ایستاد و به جایی نامعلوم خیره شد. بعد نگاهش به سمت کفتار و شیر برگشت و گفت: ما باید کاری کنیم که این گورخر به آرزوش برسه. اون باید تو این جنگل جای شیبا به شهرت و محبوبیت برسه. چون اگه گورخر تو جنگل یک قهرمان باشه به نفع ماست. ولی اگه شیبا قهرمان حیوونا باشه همیشه خطر لشکرکشی حیوونا برای ما وجود داره.
کفتار به نشانه ی تفهیم سر تکان داد.
گرگ رو به خاکستری کرد و گفت: تو باید با گورخر دوستیت رو عمیق تر کنی. بیشتر تحریکش کنی. بیشتر اونو تشنه ی قدرت بکنی. ولی باید اینطور بهش القا کنی که تنها راه رسیدنش به قدرت اینه که از طریق ما و با همکاری ما وارد عمل بشه. متوجه میشی خاکستری؟
خاکستری بلافاصله گفت: البته! یه کاری میکنم که فکر کنه پشنهادی که داده باعث نجات جان حیوونای جنگل شده و همچنین شکارچیا هم به شدت از این موضوع راضی هستن.
گرگ گفت: آفرین خاکستری! خوشم میاد که خودت کاربلد هستی. حالا برو بین حیوونا و به گورخر بفهمون که برای این که تو جنگل به بزرگی و عظمت برسه باید خطر کنه و بیاد شخصاً با من یک ملاقات داشته باشه. بعد از اینکه دلش رو بدست آوردی این پشنهاد منو بهش بده. به روسای جنگل هم بگو که ما پشنهاد مرده خواری شما رو جالب دونستیم و حاضریم در موردش مستقیماً مذاکره کنیم.
خاکستری گفت: ولی روسای جنگل فکر می کنن که ما نمی دونیم چه پیشنهادی قراره بهمون بدن.
گرگ متوجه اشتباهش شد. گفت: آره آره. حق با توئه. پس برو به روسای جنگل بگو که ما حاضریم با اونا ملاقات کنیم ببینیم چه پیشنهادی برای ما دارن. بگو که ما با هر پیشنهاد سازنده ای که رضایت هر دو طرف رو شامل بشه به شدت استقبال می کنیم.
- ۰۳/۰۴/۳۱