آنها راه افتادند و رفتند. وقتی به نزدیکی گله ی گورخرها رسیدند نقره نعل در جایی مشغول استراحت شد و کاکوتی به سمت رئیس گله پیش رفت و وقتی او را پیدا کرد به او گفت: پیغام مهمی از نقره نعل برایت دارم.
رئیس گله گفت: چه پیغام مهمی؟
کاکوتی نزدیک تر رفت و در گوش رئیس گفت : قضیه ی خیلی مهمیه رئیس! باید در خلوت خود نقره نعل شخصاً باهات صحبت کنه.
طبق تمرین های قبلی کاکوتی خیلی با جدیت این حرف را به رئیس زد. طوری که رئیس کاملاً متقاعد شده بود.
گفت : الان نقره نعل کجاست؟
کاکوتی گفت: همین نزدیکی ها. یک جای دنج رو انتخاب کردیم که با شما راحت صحبت کنیم.
رئیس گفت: پس اگه قضیه اینقدر مهمه زودتر راه بیفت بریم.
آنها رفتند و نقره نعل را در یک جای دره مانندی که سرسبز هم بود پیدا کردند. نقره نعل با دیدن رئیس گله بلافاصله از جایش بلند شد و به سمت او رفت.
رئیس پرسید: چه چیز مهمی می خواستی به من بگی نقره نعل؟
نقره نعل به اطراف نگاهی کرد و بعد به رئیس نزدیک تر شد و خیلی آهسته صحبت می کرد، گویی که می ترسد که صدایش را کس دیگری بشنود. او طوری صحبت می کرد که حتی کاکوتی نمی توانست کلماتش را تشخیص بدهد.
گفت : رئیس! من یه نقشه دارم که میتونه حیوونای این جنگل رو از شر شکار شدن توسط شکارچیا نجات بده!
رئیس با تعجب پرسید: واقعاً؟ چه نقشه ای؟
پاگنده هم ناخودآگاه داشت آهسته با او صحبت می کرد.
نقره نعل کمی مکث کرد و بعد گفت : ولی میخوام همه بدونن که من این نقشه رو دادم.
پاگنده گفت: خیالت راحت باشه نقره نعل . من به همه میگم که تو این نقشه رو دادی.
نقره نعل گفت: به خاطر همین میخواستم ازت خواهش کنم که روسای گله های دیگه رو هم جمع کنی تا من در حضور اونها نقشه ام رو بگم.
رئیس گفت: اینطوری که نمیشه. تا به من نگی من این کار رو نمی کنم.
نقره نعل گفت: فقط میتونم در موردش یک کم توضیح بدم.
ناگهان پاگنده با صدای بلند گفت : حالا چرا اینقدر آهسته صحبت می کنی؟ این جا که کسی صدامونو نمی شنوه.
نقره نعل همانطور به آهسته صحبت کردن ادامه داد. اینطوری داشت رئیس را فریب می داد که او نقشه ی مهم و بزرگی دارد. البته تا حدی هم حق داشت.
گفت : باید خیلی مواظب باشیم رئیس!
پاگنده داشت تحت تاثیر نمایش های نقره نعل قرار می گرفت. طبق نقشه قرار بود موقعی که نقره نعل با رئیس صحبت می کند کاکوتی برود عقب تر و رویش را به طرف دیگری بکند. گویی که مراقب اطراف است تا کسی در حال شنود نباشد. این ها همگی رئیس را به این باور رسانده بود که قضیه مهم است. هدف این بود که رئیس متقاعد شود که نقره نعل را به جمع روسای گله ها ببرد. این اتفاق برای نقره نعل می توانست سکوی پرتاب بزرگی به سمت شهرت و اعتبار در جنگل باشد.
پاگنده که کاملاً اسیر نمایش نقره نعل شده بود با صدای آهسته و حالت پچ پچ پرسید: خیله خب، لاقل در مورد نقشه یک کم توضیح بده.
نقره نعل هم پچ پچ کنان گفت: یه نقشه است که اسمش بازی برنده برنده است. یعنی هر دو طرف می تونن با هم کنار بیان بدون اینکه درگیری شکل بگیره.
پاگنده با تعجب پرسید: واقعاً؟
نقره نعل سکوت کرد و به رئیس خیره شد.
پاگنده گفت: اگه اینطوریه پس میتونه نقشه خوبی باشه.
نقره نعل گفت: پس قبوله؟ مکث کرد و گفت: میتونی کاری کنی که بین روسای گله ها طرحم رو بگم؟
رئیس سر تکان داد.
*
- ۰۳/۰۴/۳۱