پیش از آنی که به یک شعله بسوزانمشان
باز هم گوش سپردم به صدای غمشان
♣☆☂
هر غزل گر چه خود از دردی و داغی می سوخت
دیدنی داشت ولی سوختن با همشان
♣☆☂
گفتی از خسته ترین حنجره ها می آمد
بغضشان شیونشان ضجه ی زیر و بمشان
♣☆☂
نه شنیدی و مباد آنکه ببینی روزی
ماتمی را که به جان داشتم از ماتمشان
♣☆☂
زخم ها خیره تر از چشم تو را می جستند
تو نبودی که به حرفی بزنی مرهمشان
♣☆☂
این غزلها همه جانپاره های دنیای منند
لیک با این همه از بهر تو می خواهمشان
♣☆☂
گر ندارند زبانی که تو را شاد کنند
بی صدا با دگر زمزمه ی مبهمشان
♣☆☂
شکر نفرین به تو در ذهن غزل هایم بود
که دگر تاب نیاوردم و سوزاندمشان
محمد علی بهمنی