آن مسافر که شبی می آید از ماهم کجاست؟
سوسوی سیاره ی دوری که می خواهم کجاست؟
✔
من فقط سیاره ها را اشتباهی آمدم!
آه آن پایان خوب خواب کوتاهم کجاست؟
✔
شازده روباه خود را کرد اهلی و هنوز
من نمی دانم در این قصه، که روباهم کجاست!
✔
آن مسافر که شبی می آید از ماهم کجاست؟
سوسوی سیاره ی دوری که می خواهم کجاست؟
✔
من فقط سیاره ها را اشتباهی آمدم!
آه آن پایان خوب خواب کوتاهم کجاست؟
✔
شازده روباه خود را کرد اهلی و هنوز
من نمی دانم در این قصه، که روباهم کجاست!
✔
مرغ آزاد آنکه دام و دانه را از یاد برد!
رفت با بی خانمان ها، خانه را از یاد برد!
✔
خوش به حال قو! که تا وقت جهانگردی رسید
قلعه امن حریم لانه را از یاد برد!
✔
جای دنبال مقصر گشتن و طوطی گری
زد به قلب شادی و دیوانه را ازیاد برد!
✔
هم ماندنم سخت است و هم، سختی از اینجا رفتن است!
اینجاست بدبختی! و بدبختی از اینجا رفتن است!
✔
اینجا همه دنبال خوشبختی در اینجایند و من
می بینم از چشم تو، خوشبختی از اینجا رفتن است!
✔
صحبت سر این نیست که مانند ترسو کار ما
یا این که مثل پهلوان تختی از اینجا رفتن است!
✔
من به برخوردی خیابانی به آن یارم خوشم!
من همین را دارم و با آنچه که دارم خوشم!
✔
موسقی برد و در آن عالم سرکارم گذاشت!
دوستش دارم! و از این که سر کارم! خوشم.
✔
یک حواس آهنی می خواست شرط زندگی!
مال آدم آهنی ها! من به این تارم خوشم.
✔
کی شبی رویین تنی پیدا شود؟
کی یل دل آهنی پیدا شود؟
✔
سالها شد کار این دنیا شده
تا شبی سوپرمنی پیدا شود!
✔
کار دنیا از سوپرمن ها گذشت!
کاش یک شب بتمنی پیدا شود!
✔
آن عقاب تیرپز در قاف می چرخد هنوز!
خوک چشمانش به زیر ناف می چرخد هنوز!
✔
آرزوی مرگ کن ای قو! که چرخ روزگار
بر مراد زاغک حرّاف می چرخد هنوز!
✔
برگ خود را قدر یک جنگل مهم پنداشته
وحشتی بالقوه در اطراف می چرخد هنوز!
✔
در این شطرنج بی قانون! همه شاهان مرموزند!
کجا؟ کی؟ مهره های جای خود نشناس پیروزند؟
✔
به بالا می رود جنگل، زمانی که درختانش
وجود خویش را در جسم همدیگر نمی دوزند!
✔
قطارش را نمی سازند و از آینده می گویند،
که این چرخ و فلک بازان، فقط در فکر امروزند.
✔
پیله شد پاره ولی پروانه ای در آن نبود!
کرم دقت کرد و چون پروانه ها چندان نبود!
✔
زندگی را سر به سر جبر و ستم دید و سرود:
پس دگردیسی فریبی بیش در زندان نبود؟
✔
کرم جامانده، شنید از طعنه ی پروانه ها
خواهش آزادی او از صمیم جان نبود!
✔
شازده شاید که آن روباه را اهلی کند!
کی ولی خوک حریص جاه را اهلی کند!
✔
او فقط سیاره اش را اشتباهی رفته است!
تا که موجودات اشتباه را اهلی کند!
✔
بی خبر از آنچه در روی زمین رخ می دهد
آمده این حسرت جانکاه را اهلی کند:
***
غزل معاصر ویژگیهای متمایز و نوآورانهای نسبت به غزل کلاسیک دارد. این ویژگیها شامل:
1. آزادی در قافیه و ردیف: برخلاف قیدهای سختگیرانه غزل کلاسیک، غزل معاصر میتواند از قافیه و ردیف آزادانهتری استفاده کند.
2. موضوعات جدید: از مسائل اجتماعی، سیاسی، و فردی مدرن تا تجربیات درونی و روانشناختی، موضوعات غزل معاصر بسیار متنوع و بهروز شده است.
3. زبان و سبک: استفاده از زبان سادهتر و غیررسمی بهجای زبان پیچیده و ادبی کلاسیک، که ارتباط با مخاطب را تسهیل میکند.
4. شکست قالبهای سنتی: غزل معاصر میتواند از قالبهای سنتی فاصله بگیرد و به فرمهای نوین و آزادتر روی آورد.
5. تجربههای نوین و صوری: شامل استفاده از تکنیکهای مدرن شعری مانند قطعات نثری، تصاویر و استعارات تازه، و نثر درونی.
6. توجه به فردیت و احساسات شخصی: بیشتر بر روی تجربیات و احساسات فردی شاعر تمرکز دارد، با نگاهی به دنیای درونی و عواطف پیچیده.
این ویژگیها غزل معاصر را به سبکی پویا و تغییرپذیر تبدیل کرده که به خوبی منعکسکننده وضعیتها و احساسات معاصر است.
نمونه ی یک غزل معاصر:
ما را غم نان و نمکی داد به کشتن
سدیم که آن را ترکی داد به کشتن
*
شاکی نشو از گله ی زاغان گرسنه
این مرزعه را آدمکی داد به کشتن
*
چون حاصل ابر و مه و خورشید و فلک را
چیدیم و اگرچه، کپکی داد به کشتن
*
می سوزم از اینکه گل نیلوفر ما را
توفان که نه باد خنکی داد به کشتن
*
تا مقصد آزادی و پرواز و پرنده
خود را خود هر قاصدکی داد به کشتن
*
آن بوسه که بر سنگ مزاری بزند یار
می خواست کند هر کمکی داد به کشتن
*
آینده قطاری است که جامانده ی آن را
سرگیجه ی چرخ و فلکی داد به کشتن
*
در خانه تو را دشمن دانای دغلکار
بی آنکه زند ناخنکی داد به کشتن
*
با آنچه که وابسته ی آنیم ریا کرد
از ماست که ما را کلکی داد به کشتن.
شاعر: بهرام بهرامی