مرد جوانی به عنوان شاگرد در یک مغازه پارچهفروشی در بازار قیصریه مشغول به کار بود. یک روز نامزدش به دیدن او آمد. پس از سلام و احوالپرسی، توجهش به یک دستمال گرانقیمت که در یکی از قفسهها آویزان بود، جلب شد. او از مرد خواست تا آن دستمال را به او هدیه دهد، اما مرد با رد این درخواست گفت: «این دستمالها متعلق به صاحب مغازه است و من نمیتوانم آن را به کسی بدهم. باید برایش پول پرداخت کنم و متأسفانه پولی ندارم.»
نامزدش از این موضوع ناراحت شد و با اصرار زیاد توانست او را قانع کند. مرد دستمال را به او داد و او به خانه رفت. چند دقیقه بعد، مرد به فکر فرو رفت و از تصمیمش به شدت پشیمان شد. از ترس مجازات از سوی صاحبکارش، تصمیم گرفت مغازه را آتش بزند تا صاحب مغازه متوجه فقدان دستمال نگردد. او گوشهای از مغازه را آتش زد و سپس از آنجا خارج شد. آتش به تدریج از یک پارچه به پارچه دیگر سرایت کرد و در نهایت کل مغازه را فراگرفت. چند لحظه بعد، شعلههای آتش به مغازههای دیگر نیز سرایت کرده و تمام قیصریه را در آتش سوزاند. اینگونه شد که گفته شد: «فلانی به خاطر یک دستمال، کل قیصریه را به آتش کشید!»
نتیجه گیری :
ضربالمثل «به خاطر یک دستمال، کل قیصریه را به آتش کشید» به معنای این است که گاهی اوقات یک عمل کوچک یا تصمیم ناچیز میتواند به عواقب بزرگ و غیرقابل جبرانی منجر شود. این ضربالمثل به نوعی هشدار میدهد که باید در انجام کارها و اتخاذ تصمیمات دقت بیشتری داشته باشیم، زیرا یک اشتباه کوچک میتواند تبعات گسترده و جدی به همراه داشته باشد.
در داستان فوق، مرد جوان به خاطر یک دستمال گرانقیمت، تصمیمی impulsive و احساسی میگیرد که در نهایت منجر به آتشسوزی گستردهای میشود. این داستان نشان میدهد که چگونه یک اقدام ناچیز و غیرمحتاطانه میتواند به نتایج فاجعهبار و غیرقابل بازگشتی منجر شود، و به ما یادآوری میکند که باید از عواقب احتمالی کارهای خود آگاه باشیم.