s قربان ولیئی :: کتاب بهرام

کتاب بهرام

مطالب علمی فرهنگی هنری

کتاب بهرام

مطالب علمی فرهنگی هنری

کتاب بهرام
طبقه بندی موضوعی
آخرین کامنت های شما
  • ۱۷ آبان ۰۲، ۱۳:۴۷ - محسن
    😱🤮
s

۵ مطلب با کلمه‌ی کلیدی «قربان ولیئی» ثبت شده است

  • ۰
  • ۰

ماه است و آفتابی ام از مهربانی اش!
صد کهکشان فدای دل آسمانی اش!


بی دست می خروشد و دریا کنار اوست
ای عشق آتشین، به کجا می کشانی اش؟


ای چه پیاده ای است خدایا؟ سواره ها
ماتند از جلال رخ ارغوانی اش!


دست از حیات شست که آب حیات شد
این خاک مرده زنده شد از جانفشانی اش!


از خود عبور کرد و نوشتند رودها
با اضطراب، چشمه ای از پهلوانی اش!


از خود عبور کرد و درختان قلم شدند
در اشتیاق دم زدن از زندگانی اش!


از خود عبور کرد و ملائک رقم زدند
با خون و اشک، اندکی از بی کرانی اش!


از خود عبور کرد و شنیدند بادها
از سمت سروهای پریشان، نشانی اش!


تیر از کمان جدا شد و بر خاک، خون نوشت:
این چرخ پیر، شرم نکرد از جوانی اش!


باران گرفت باز و پس از گریه دیدنی است
در چشم من، تجلّی رنگین کمانی اش!


چشم مرا به چهره ی خورشیدی اش گشود
ماه است و آفتابی ام از مهربانی اش
قربان ولیئی

غزل ارائه‌شده، به زیبایی و با زبان شاعرانه، عواطف و احساسات عمیق را به تصویر می‌کشد. نقد این غزل را می‌توان از جنبه‌های مختلفی بررسی کرد:

1. محتوا و معنا:

  • بهرام بهرامی حصاری
  • ۰
  • ۰

بیدار شو که راز جهان را نزیستی!
با عشق، گوشه های نهان را نزیستی!


فرصت کم است و همسفر رودخانه شو
ای قطره ای که شور روان را نزیستی!

 

هر بامداد تازگی از راه می رسد
در کهنگی خزیدی و «آن» را نزیستی!


از یاد برده روح تو عهد قدیم را
آفاق آیه های جوان را نزیستی!


در پرده ماند نغمه ی کیهانی سکوت
موسیقی نواحی جان را نزیستی!


دف می زنند دم به دم آغاز می شویم
این شور را و این ضربان را نزیستی!


آغاز شو، تمام ابد پیش روی توست
یک لمحه از سراب زمان را نزیستی!
قربان ولیئی

 

نقد این شعر:

  • بهرام بهرامی حصاری
  • ۰
  • ۰

گفت:« باید خبر خودت باشی
تو بزرگی اگر خودت باشی

*
کمی آرام تر برو شاید
مقصد این سفر خودت باشی

*
شاخه های تناوری داری
می توانی تبر خودت باشی

*
آسمان، میهمان خانه ی توست
لحظاتی که در خودت باشی

*
خیره شو در خود خودت ای چشم
باید از هر نظر خودت باشی

*
تو نهانخانه ی خداوندی
سعی کن بیشتر خودت باشی

*
بی تکلّف بگویمت باید
ساده و مختصر خودت باشی

*
حرف آخر به شعر خاتمه داد
«جهد کن تا اثر خودت باشی»
قربان ولیئی

  • بهرام بهرامی حصاری
  • ۰
  • ۰

شراب بود ولیکن شرابخانه نداشت

بدون چشم تو مستانگی بهانه نداشت

♥️

محال بود تماشای ذات پیش از تو

نمی نشست حقیقت که آشیانه نداشت

♥️

اگر که عاشق و معشوق و عشق در تو نبود

پرستش این هیجانات عاشقانه نداشت

♥️

 به زهد خشک، شریعت، عبوس می پژمرد

که رود بود ولی بر زبان ترانه نداشت

♥️

نمی وزیدی اگر در معابد هستی

تنور سینه ی اهل دعا زبانه نداشت

 ♥️

اگر نگاه تو آفاق را نمی گسترد

وجود، این همه ابعاد بی کرانه نداشت

 ♥️

بدون سبزی آن پنج سال نورانی

طریق دادگری در جهان نشانه نداشت

 ♥️

قربان ولیئی

 

نقد این غزل زیبا:

 

غزل  از نظر محتوایی و فنی دارای ویژگی‌های قابل توجهی است که می‌تواند مورد بررسی و تحلیل قرار گیرد. در اینجا نقدی از جنبه‌های مختلف غزل ارائه می‌شود:

1. محتوا و معنا:
غزل به بررسی موضوعاتی چون عشق، حقیقت، و تأثیر نگاه معشوق پرداخته است. شاعر به طور خاص به این مسئله می‌پردازد که بسیاری از چیزهای معنوی و زیبایی‌های جهان وابسته به حضور معشوق است. این تفکر به صورت عمیق و فلسفی در ابیات مختلف به تصویر کشیده شده است.

  • بهرام بهرامی حصاری
  • ۰
  • ۰

غزل، این قالب شعری کهن و فاخر، همواره جایگاه ویژه‌ای در ادبیات فارسی داشته است. با ورود به دوران معاصر، غزل نه تنها از اهمیت خود نکاست، بلکه با تغییرات و تحولات بسیاری مواجه شد که آن را باز هم زنده‌تر و پویاتر کرد. شاعران معاصر با بهره‌گیری از زبان و اندیشه‌های نوین، توانستند غزل را به شکلی جدید و جذاب بازآفرینی کنند. این تحولات نه تنها در ساختار و فرم غزل، بلکه در مضامین و مفاهیم آن نیز قابل مشاهده است.

با وجود همه‌ی این پیشرفت‌ها و نوآوری‌ها، غزل معاصر هنوز تا رسیدن به کمال مطلوب و سر منزل موعود راه درازی در پیش دارد. برخی چالش‌ها و مسائل همچنان باقی مانده‌اند که نیازمند توجه و تلاش بیشتر شاعران و منتقدان ادبی است. از جمله می‌توان به نیاز به تعمیق بیشتر در مضامین، یافتن زبانی تازه و متناسب با زمانه، و همچنین حفظ تعادل میان سنت و نوآوری اشاره کرد.

در شعر فارسی، عناصر طبیعی همواره نقشی برجسته داشته‌اند و به عنوان ابزارهایی برای بیان احساسات و افکار شاعران مورد استفاده قرار گرفته‌اند. غزل معاصر نیز از این قاعده مستثنی نیست و طبیعت همچنان حضوری پررنگ در این قالب شعری دارد. عناصری همچون دریا، ساحل و توفان به عنوان نمادهایی پویا و چندوجهی در غزل معاصر مطرح می‌شوند، که هر یک با بار معنایی خاص خود به غنای مفاهیم و تصاویر شعری کمک می‌کنند. دریا با عمق بی‌پایان و جنبش‌های مستمرش، نمادی از احساسات ژرف انسان و تحولات روحی است؛ ساحل به عنوان مرزی میان ثبات و تغییر، محلی برای تلاقی آرامش و ناآرامی‌هاست؛ و توفان با قدرت و هیبت خود، نمایانگر لحظات بحرانی و تحولات بنیادین در زندگی فردی و اجتماعی می‌باشد.

در این مقاله، به بررسی چگونگی بهره‌گیری شاعران معاصر از این عناصر طبیعی پرداخته و نقش آن‌ها را در ایجاد تصاویر بدیع و مفاهیم عمیق‌تر در غزل معاصر تحلیل خواهیم کرد. هدف ما این است که نشان دهیم چگونه حضور پویا و معنادار این عناصر طبیعی نه تنها به زیبایی‌شناسی شعر افزوده، بلکه به بیان مؤثرتر احساسات و تفکرات شاعرانه نیز کمک کرده است.

ஜ۩۞۩ஜஜ۩۞۩ஜஜ۩۞۩ஜ

دریا در شعر شاعران معاصر

*

آن ماهی ام که گوشه ای از حوض، مرده ام
بیچاره آن دلی که به دریا سپرده ام

(میلاد عرفان پور)

*

مثل عشقی که به داد دل تنها نرسد
ترسم این است که این رود به دریا نرسد

(عبدالجبار کاکائی)

*

تو پری باشی و تا آن سوی دریا بروی
من به سودای تو یک مرغ مهاجر باشم

(غلامرضا طریقی)

*

  • بهرام بهرامی حصاری