غزل شمارهٔ ۶۹
خار غفلت مینشانی در ریاض دل چرا؟
مینمایی چشم حقبین را ره باطل چرا؟
مرغ لاهوتی چه محبوس طبایع ماندهای
شاهباز قدسی و بر جیفهای مایل چرا؟
بحر توفان جوشی و پرواز شوخی موج تست
ماندهای افسرده و لب خشک چون ساحل چرا؟
چشم واکن! گلخن ناسوت مأوای تو نیست
بر کف خاکستر افسرده، بندی دل چرا؟
نیشی یأجوج، سدّ جسم در راه تو چیست
نیستی هاروت مردی در چه بابل چرا؟
غربت صحرای امکانت دوروزی بیش نیست
از وطن یکباره گشتی اینقدر غافل چرا؟
زین قفس تا آشیانت نیمپروازست و بس
بال همت برنمیافشانی ای بسمل چرا؟
قمری یک سرو باش و عندلیب یک چمن
میشوی پروانهگرد شمع هر محفل چرا؟
ابر اینجا میکند از کیسهٔ دریا کرم
ای توانگر! برنیاری حاجت سائل چرا؟
ناقهٔ وحشت متاعان دوش آزدی تست
چون شرر بر سنگ باید بستنت محمل چرا؟
خط سیرابی ندارد مسطر موج سراب
بیدل! این دلبستگی بر نقش آب و گل چرا؟
بیدل دهلوی