آسمانا رخصتی تا دست در خورجین کنم!
واین شب خاموش را سرشار از پروین کنم!
✔✔
سکۀ ماهی کف دستم گذار ای روزگار
تا که من فکری به حال این شب مسکین کنم!
✔✔
گم شدم در شهر تودرتوی شب، تا خواستم
دست در آن زلف پیچاپیچ چین در چین کنم!
✔✔
بچه مرشد! چوب نقل قصههای من کجاست
تا که خونها در دل این پردۀ چرمین کنم!
✔✔
شاهبیت آتشین لب واکن از هم تا که من
چون غزل آغوش بگشایم، تو را تضمین کنم!
✔✔
جرعهای از بوی زلفِ شمس در جانم بریز
تا که این طبع سراپا تلخ را شیرین کنم!
✔✔
پایکوبان راهی بازار زرکوبان شوم
چرخ چرخان یاد مولانا جلالالدین کنم!
✔✔
در سماعی آتشین، در آسمانی از دعا
دستهای تشنهحالم را پر از آمین کنم!
✔✔
این دل صدپاره گر لختی به من فرصت دهد
وصلهای هم خرج این پیراهن خونین کنم!
✔✔
شعر دارم، شعر ناب و نور دارم، نور محض
آسمانا رخصتی تا دست در خورجین کنم!
سعید بیابانکی