طولی نکشید که از گوشه ای، پنجه شکسته خودش را نشان داد. او فوراً نزدیک آمد و بالای صخره پرید. گوش چروکین، از ترس چنان داشت زهره ترک می شد که فرصت نکرد که از صخره پایین بیاید. روی صخره در همان جایی که بود نشست و پنجه شکسته کنار او ایستاد و یک دستش را روی بدن گوش چروکین گذاشت. گوش چروکین فقط داشت می لرزید و نفس نفس می زد.
- خانه
- از بس که ریا دیده ام از طوطی و طاووس!
- راهنمای سایت
- تماس با من
- فهرست اسامی حیوانات
- فهرست نام های گل های آپارتمانی
- فهرست نام درختان
- مطالب جالب
- روانشناسی (Psychology)
- جامعهشناسی (Sociology)
- ریاضی (Mathematics)
- فیزیک (Physics)
- شیمی (Chemistry)
- زمینشناسی (Geology)
- جغرافیا (Geography)
- تاریخ (History)
- هنر (Art)
- ادبیات (Literature)
- شعر (Poetry)
- زبان (Language)
- فهرست نام کشورها
- تکامل (Evolution)
- غزل معاصر
- موسیقی (Music)
- سینما (Cinema)
- ورزش (Sport)