قویی لب یک برکه به خود می نگریست!
قویی در آب، آب در قو می زیست!
این برکه همان است که روزی آن را
با خاطر یار رفته با باد گریست!
بهرام بهرامی
قویی لب یک برکه به خود می نگریست!
قویی در آب، آب در قو می زیست!
این برکه همان است که روزی آن را
با خاطر یار رفته با باد گریست!
بهرام بهرامی
لحظه دیدار نزدیک است
*
باز من دیوانه ام، مستم
*
باز می لرزد، دلم، دستم
*
باز گویی در جهان دیگری هستم
*
های ! نخراشی به غفلت گونه ام را، تیغ!
*
های ! نپریشی صفای زلفکم را، دست!
*
آبرویم را نریزی، دل!
*
ای نخورده مست!
*
لحظه دیدار نزدیک است!
مهدی اخوان ثالث
من نام کسی نخوانده ام الا تو
با هیچ کسی نمانده ام الا تو
عید آمد و من خانه تکانی کردم
از دل همه را تکانده ام الا تو
جلیل صفربیگی
از غیر تو بی نیاز کردند مرا
با عشق تو هم تراز کردند مرا
تا فاش شود فقط تو در قلب منی
جراحی قلب باز کردند مرا ...!
سعید بیابانکی
بر هر چه به غیر عشق پا بگذارید
دست دل خویش در حنا بگذارید
عاشق بشوید، مردم! عاشق بشوید
یک نام خوش از خویش به جا بگذارید
جلیل صفربیگی
روزی گفتی شبی کنم دل شادت!
وز بند غمان خود کنم آزادت!
دیدی که از آن روز چه شب ها بگذشت؟
و ز گفته ی خود هیچ نیامد یادت!
رباعی از سعدی
من بی می ناب زیستن نتوانم!
بی باده کشید بار تن نتوانم!
من بنده ی آن دمم که ساقی گوید:
یک جام دگر بگیر و من نتوانم!
حکیم عمر خیام
اگر چه نزد شما تشنه ی سخن بودم
کسی که حرف دلش را نگفت من بودم
✿
دلم برای خودم تنگ می شود آری
همیشه بی خبر از حال خویشتن بودم
✿
نشد جواب بگیرم سلام هایم را
هر آنچه شیفته تر از پی شدن بودم
✿
چگونه شرح دهم عمق خستگی ها را ؟
اشاره ای کنم انگار کوهکن بودم
محمد علی بهمنی
مرغی دیدم نشسته بر باره ی طوس!
در پیش گرفته کله ی کیکاوس!
با کله همی می گفت: افسوس افسوس!
کو بانگ جرس ها و کجا ناله ی کوس!
رباعی از خیام نیشابوری