دیوان حافظ: غزل شمارهٔ ۴۹۴
ای دل گر از آن چاه زنخدان به درآیی
هر جا که روی زود پشیمان به درآیی
✔♥️✔♥️✔
هش دار که گر وسوسه عقل کنی گوش
آدم صفت از روضه رضوان به درآیی
✔♥️✔♥️✔
شاید که به آبی فلکت دست نگیرد
گر تشنه لب از چشمه حیوان به درآیی
✔♥️✔♥️✔
جان میدهم از حسرت دیدار تو چون صبح
باشد که چو خورشید درخشان به درآیی
✔♥️✔♥️✔
چندان چو صبا بر تو گمارم دم همت
کز غنچه چو گل خرم و خندان به درآیی
✔♥️✔♥️✔
در تیره شب هجر تو جانم به لب آمد
وقت است که همچون مه تابان به درآیی
✔♥️✔♥️✔
بر رهگذرت بستهام از دیده دو صد جوی
تا بو که تو چون سرو خرامان به درآیی
✔♥️✔♥️✔
حافظ مکن اندیشه که آن یوسف مه رو
بازآید و از کلبه احزان به درآیی
- ۰۳/۰۴/۲۵