s خلاصه ی داستان دخترک کبریت فروش :: کتاب بهرام

کتاب بهرام

مطالب علمی فرهنگی هنری

کتاب بهرام

مطالب علمی فرهنگی هنری

کتاب بهرام
طبقه بندی موضوعی
آخرین کامنت های شما
  • ۱۷ آبان ۰۲، ۱۳:۴۷ - محسن
    😱🤮
s
  • ۰
  • ۰

داستان دخترک کبریت‌فروش: فقر، امید و عشق

دخترک کبریت‌فروش (The Little Match Girl) یکی از داستان‌های غم‌انگیز و تأثیرگذار هانس کریستیان آندرسن است که به بررسی موضوعاتی چون فقر، تنهایی و امید می‌پردازد. این داستان به زیبایی احساسات انسانی و واقعیت‌های تلخ زندگی را به تصویر می‌کشد و خواننده را به تفکر دربارهٔ شرایط اجتماعی و انسانی دعوت می‌کند.

خلاصه داستان

در شب سال نو، دختری کوچک و فقیر با لباس‌های ژنده و کهنه در خیابان‌ها قدم می‌زند و سعی دارد کبریت‌هایی که در دست دارد را به فروش برساند. او در سرمای شدید زمستان به خود می‌پیچد و با چشمانی امیدوار به مردمی که برای خرید سال نو به خیابان آمده‌اند نگاه می‌کند. اما هیچ‌کس به او توجهی نمی‌کند و او در میان جمعیت احساس تنهایی می‌کند.

پدر دخترک به او هشدار داده است که اگر تمام کبریت‌هایش را نفروشد، حق بازگشت به خانه را نخواهد داشت. با تاریک شدن شب و خالی شدن خیابان‌ها از مردم، دخترک در تنهایی و ناامیدی به گوشه‌ای پناه می‌برد و جرأت بازگشت به خانه را ندارد. سرما بیداد می‌کند و او به شدت احساس سرما می‌کند.

روشن کردن کبریت‌ها

برای گرم کردن خود، دخترک تصمیم می‌گیرد که کبریت‌هایش را روشن کند. هر بار که کبریت را روشن می‌کند، نور آن صحنه‌هایی دلپذیر و زیبا را به او نشان می‌دهد. او در نور کبریت‌ها درخت کریسمس زیبایی را می‌بیند و تصاویری از جشن‌های سال نو را تجربه می‌کند. این لحظات کوتاه و زیبا به او آرامش می‌دهد و او را از واقعیت تلخ زندگی‌اش دور می‌کند.

یادآوری مادربزرگ

دخترک با دیدن شهابی در آسمان به یاد مادربزرگش می‌افتد که به او گفته بود ستاره‌ها نشانگر مرگ هستند. این یادآوری او را به شدت تحت تأثیر قرار می‌دهد و احساس تنهایی بیشتری به او دست می‌دهد. او تصمیم می‌گیرد کبریت دیگری را روشن کند تا مادربزرگش را ببیند. در نور آن کبریت، مادربزرگش را می‌بیند و از او می‌خواهد که در کنار او بماند.

دخترک تمام کبریت‌هایش را یکی پس از دیگری روشن می‌کند و هر بار که شعله‌ای به وجود می‌آید، مادربزرگش را می‌بیند. او با تمام وجود می‌خواهد که مادربزرگش بیشتر در کنار او بماند و این لحظات را برایش جاودانه کند. اما با روشن شدن آخرین کبریت، دخترک در دنیای سرد و تاریک زندگی خود می‌میرد.

پایان تلخ و زیبا

صبح روز بعد، مردم در خیابان دخترک را پیدا می‌کنند. او در کنار کبریت‌های سوخته‌اش با گونه‌هایی سرخ و لبخندی بر لب درگذشته است. مرگ او باعث اندوه و تأثر مردم می‌شود و آن‌ها تصور می‌کنند که او برای گرم کردن خود کبریت‌ها را روشن کرده است. اما آن‌ها نمی‌دانند که در لحظات پایانی زندگی‌اش، دخترک چه مناظر زیبایی را در نور کبریت‌ها دیده و چگونه آغاز سال نو را در کنار مادربزرگش جشن گرفته است.

پیام داستان

داستان دخترک کبریت‌فروش به ما یادآوری می‌کند که زندگی می‌تواند در عین تلخی و سختی، لحظات زیبایی نیز داشته باشد. این داستان نشان می‌دهد که عشق و یادآوری عزیزان می‌تواند در سخت‌ترین شرایط نیز به انسان امید و آرامش بدهد. همچنین، این داستان نقدی بر بی‌توجهی جامعه به فقرا و نیازمندان است و ما را به تفکر دربارهٔ مسئولیت‌های اجتماعی و انسانی‌مان دعوت می‌کند.

در نهایت، دخترک کبریت‌فروش به عنوان نمادی از فقر و امید، در قلب خوانندگان جاودانه می‌ماند و داستان او همواره یادآور اهمیت محبت و همدلی در جامعه است.

  • ۰۳/۰۴/۰۱
  • بهرام بهرامی حصاری

خلاصه ی داستان دخترک کبریت فروش

نظرات (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی