مولانا جلالالدین محمد بلخی، یکی از بزرگترین شاعران و عارفان تاریخ ادبیات فارسی، در قرن پنجم هجری قمری زیسته است. آثار او، همچون دریایی بیکران از حکمت و عشق، همواره قلبها و ذهنهای بسیاری را به خود جذب کرده است. یکی از اشعار برجسته و دلنشین مولانا "بنمای رخ که باغ و گلستانم آرزوست" است. این شعر با زبانی سحرآمیز و تصاویری خیالی، خواننده را به دنیای پرشور و شگفتانگیز عرفانی مولانا میبرد.
در این مطلب، قصد داریم به تقطیع و تحلیل این شعر فاخر بپردازیم. با کاوش در واژهها و ساختارهای این اثر، تلاش خواهیم کرد تا به عمق معنایی و احساسی آن نزدیکتر شویم و زیباییهای نهفته در هر بیت را آشکار کنیم. بررسی این شعر نه تنها به ما کمک میکند تا از لذت ادبیات فارسی بهرهمند شویم، بلکه نگاهی نو به مفاهیم عمیق عرفانی و انسانی مولانا خواهد داشت.
همراهی شما در این سفر ادبی و معنوی، فرصتی خواهد بود تا نه تنها از زیباییهای شعر مولانا لذت ببریم، بلکه فهم عمیقتری از پیامهای او به دست آوریم. امیدواریم که این تحلیل موجب افزایش دانش و درک شما از ادبیات فارسی و آثار جاودانهی مولانا شود.
متن کامل شعر (غزل شماره 441 دیوان شمس):
مولانا
بنمای رخ که باغ و گلستانم آرزوست
بگشای لب که قند فراوانم آرزوست
ای آفتاب حسن برون آ دمی ز ابر
کان چهره مشعشع تابانم آرزوست
بشنیدم از هوای تو آواز طبل باز
باز آمدم که ساعد سلطانم آرزوست
گفتی ز ناز بیش مرنجان مرا برو
آن گفتنت که بیش مرنجانم آرزوست
وان دفع گفتنت که برو شه به خانه نیست
وان ناز و باز و تندی دربانم آرزوست
در دست هر که هست ز خوبی قراضههاست
آن معدن ملاحت و آن کانم آرزوست
این نان و آب چرخ چو سیلست بیوفا
من ماهیم نهنگم عمانم آرزوست
یعقوب وار وااسفاها همیزنم
دیدار خوب یوسف کنعانم آرزوست
والله که شهر بیتو مرا حبس میشود
آوارگی و کوه و بیابانم آرزوست
زین همرهان سست عناصر دلم گرفت
شیر خدا و رستم دستانم آرزوست
جانم ملول گشت ز فرعون و ظلم او
آن نور روی موسی عمرانم آرزوست
زین خلق پرشکایت گریان شدم ملول
آنهای هوی و نعره مستانم آرزوست
گویاترم ز بلبل اما ز رشک عام
مهرست بر دهانم و افغانم آرزوست
دی شیخ با چراغ همیگشت گرد شهر
کز دیو و دد ملولم و انسانم آرزوست
گفتند یافت مینشود جستهایم ما
گفت آنک یافت مینشود آنم آرزوست
هر چند مفلسم نپذیرم عقیق خرد
کآن عقیق نادر ارزانم آرزوست
پنهان ز دیدهها و همه دیدهها از اوست
آن آشکار صنعت پنهانم آرزوست
خود کار من گذشت ز هر آرزو و آز
از کان و از مکان پی ارکانم آرزوست
گوشم شنید قصه ایمان و مست شد
کو قسم چشم صورت ایمانم آرزوست
یک دست جام باده و یک دست جعد یار
رقصی چنین میانه میدانم آرزوست
میگوید آن رباب که مردم ز انتظار
دست و کنار و زخمه عثمانم آرزوست
من هم رباب عشقم و عشقم ربابیست
وان لطفهای زخمه رحمانم آرزوست
باقی این غزل را ای مطرب ظریف
زین سان همیشمار که زین سانم آرزوست
بنمای شمس مفخر تبریز رو ز شرق
من هدهدم حضور سلیمانم آرزوست
وزن این شعر : مفعول فاعلات مفاعیل فاعلن
تقطیع شعر بنمای رخ که باغ و گلستانم آرزوست :
بن + ما + ی + رخ + که + با + غ + گ + لس + تا + نم + آ + ر + زوست
مف | عو | ل | فا | ع | لا | ت | م | فا | عی | ل | فا | ع | لن |
بن | ما | ی (و) | رخ | ک | با | غو | گ | لس | تا | نم | آ | ر | زوست |
بگ | شا | ی(و) | لب | ک | قن | د | ف | را | وا | نم | آ | ر | زوست |
ای | آ | ف (و) | تا | ب | حسن | - | ب | رو ( |
آ (نا) | د | می | ز | ابر |
کا |
چه | ره | ی | م | شع | ش | ع | تا | با | نم | آ | ر | زوست |
بش | نی | دم | از | ه | وا | ی | تو | آ | وا | ز | طب | ل | باز |
با | زا | م | دم | که | سا | ع | د | سل | طا | نم | آ | ر | زوست |
گف | تی | ب | ناز | - | بیش | - | م | رن | جا | نم | را | ب | رو |
آن | گف | ت | نت | که | بیش | - | م | رن | جا | نم | آ | ر | زوست |
نکته ها: 1- ن بعد از حرف مصوت (آ و ی) محسوب نمی شود.
2- اضافه کردن (و) ( با خوانش ئو مانند تو) بعد از حرف ساکن، برای راحت تر بخش کردن جمله است.
3- در خانه هایی که علامت - قرار داده شده است، به خاطر این که در بخش قبلی هجای کشیده قرار دارد، (یک هجای کشیده مساوی است با یک هجای بلند و یک هجای کوتاه، برای برقراری توازن با سایر مصراع ها، یک خانه خالی باقی می ماند و هجایی در آن قرار نمی گیرد). (رجوع کنید به لینک زیر)
برای آشنایی با اصول اصلی تقطیع شعر و استثنائات تقطیع ( یا به عبارت دیگر اختیارات شاعری) به لینک زیر مراجعه نمایید.
- ۰۲/۰۳/۲۴