شعر “موش و گربه” اثر عبید زاکانی، یکی از نمونههای برجستهٔ ادبیات فارسی است که با زبانی طنزآمیز و داستانی جذاب، به بررسی روابط انسانی و رفتارهای اجتماعی میپردازد. این شعر به روایت داستانی میان موش و گربه میپردازد که نه تنها جنبههای سرگرمکننده دارد، بلکه در عین حال حاوی پیامهای اخلاقی و اجتماعی عمیقی است.
زاکانی با استفاده از نمادها و شخصیتهای حیوانی، به نقد رفتارهای انسانی و ناپایداریهای زندگی میپردازد و به خوانندگان یادآوری میکند که در دنیای پیچیدهٔ روابط انسانی، فریب و مکر ممکن است به عواقب ناگواری منجر شود. این شعر با طرح داستانی جذاب و استفاده از زبانی شیرین و دلنشین، نه تنها مخاطب را سرگرم میکند، بلکه به او درسهایی از زندگی و هوشیاری در مواجهه با چالشها را نیز میآموزد.
موش و گربه
مقدمه:
اگر داری تو عقل و دانش و هوش
بیا بشنو حدیث گربه و موش
بخوانم از برایت داستانی
که در معنای آن حیران بمانی
شروع:
ای خردمند عاقل و دانا
قصهٔ موش و گربه برخوانا
قصهٔ موش و گربهٔ منظوم
گوش کن همچو در غلتانا
از قضای فلک یکی گربه
بود چون اژدها به کرمانا
✔
شکمش طبل و سینهاش چو سپر
شیر دم و پلنگ چنگانا
از غریوش به وقت غریدن
شیر درنده شد هراسانا
سر هر سفره چون نهادی پای
شیر از وی شدی گریزانا