s غزل :: کتاب بهرام

کتاب بهرام

مطالب علمی فرهنگی هنری

کتاب بهرام

مطالب علمی فرهنگی هنری

کتاب بهرام
طبقه بندی موضوعی
آخرین کامنت های شما
  • ۱۷ آبان ۰۲، ۱۳:۴۷ - محسن
    😱🤮
s

۶۱ مطلب با کلمه‌ی کلیدی «غزل» ثبت شده است

  • ۰
  • ۰

ناگهان در کوچه دیدم بی وفای خویش را
باز گم کردم ز شادی دست و پای خویش را


با شتاب ابرهای نیمه شب می رفت و بود
پاک چون مه شسته روی دلربای خویش را


  • بهرام بهرامی حصاری
  • ۰
  • ۰

مرا بخوان که حروفم پر از عسل بشود!

مرا بخواه که هر قطعه ام غــــزل بشود!

♥️♥️

مرا بخوان که پس از این همه "الهه ناز"

دوباره ورد زبانــــــــم "اتل متل" بشود!

♥️♥️

سیاه چشم! فنا کن سپید را مگذار

که محتوای غـــزل نیز مبتذل بشود!

♥️♥️

 

هـزار وعده بـه من داده ای بگــو چـــه کنم؟

که دست کم یکی از وعده ها عمل بشود؟!

♥️♥️

قسم به عشق! به فتوای دل گناهی نیست

اگـــر بــــه دست تـــــو نامحرمی بغل بشود!

♥️♥️

بیــــــا و مسئله هـــا را ز راه دل حل کن

که در تمام جهان این سخن مثل بشود:

♥️♥️

اساس علم ریاضی به باد خواهد رفت

اگر که مسئله ها عاشقانه حل بشود!

غلامرضا طریقی

  • بهرام بهرامی حصاری
  • ۰
  • ۰

چند سالی‌ست که تکلیف دلم روشن نیست!
جا به اندازه تنهایی من در من نیست!

چشم می‌دوزم در چشم رفیقانی که
عشق در باورشان قد سر سوزن نیست!

  • بهرام بهرامی حصاری
  • ۰
  • ۰

و ما که گریه نکردیم، گریه؟! نه! کردیم...

به ما چه مرد نباید که... ما که نامردیم!

*

اگر که پنجره را سمت عشق می بستند

بدون شعر... و گریه چه کار می کردیم؟!

*

  • بهرام بهرامی حصاری
  • ۰
  • ۰

سبزم نه از آن دست که گل باشم وباغی
گلدان ترک خورده ای و کنج اتاقی

✍✍

دی شیخ چراغی به کف آورد و طلب کرد

انسان ومن امروز به دنبال چراغی

✍✍

  • بهرام بهرامی حصاری
  • ۰
  • ۰

گرچــــه هنگام سفــر جاده ها جانکاه اند!

روی نقشه ، همه ی فاصله ها کوتاه اند!

☆☂

فاصله بین من و شهر شما یک وجب است

نقشه ها وقتی از این فاصله ها می کاهند!

☆☂

من که از خود خبرم نیست چه قیدی دارم؟

جمله های خبــــری قید مکان میخواهند!

☆☂

راهــــی شهر شما میشوم از راه خیال

بی خیالان چه بخواهند چه نه ؛ گمراهند!

☆☂

شهر پــُر می شود از اهل جنــون برج بـه برج

"مهر" خواهان شما "مشتری " هر "ماه " اند!

☆☂

بــه "نظامــی" برسانید کــــه در نسخــــه ی ما

خسروان برده ی کت بسته ی شیرین شاه اند!

☆☂

چند قرن است که خرما به نخیل است و هنوز

دستــــهای  طلب  از  چیـــدن  آن  کـوتاهـــند!

غلامرضا طریقی

  • بهرام بهرامی حصاری
  • ۰
  • ۰

سر بگذاریم وقت خواب رسیده‌ست
روز به پایان آفتاب رسیده‌ست

✍✔✍
منزل راحت کجاست در سفر عمر
پرسش دیرینه را جواب رسیده‌ست

✍✔✍
چون نخ تابیده گرد خویش چه پیچی؟
نوبت واگشت پیچ و تاب رسیده‌ست

✍✔✍
سنگ رها گشته در هوایی و اینک
وقت فرود تو با شتاب رسید‌ه‌ست

✍✔✍
شرح غم ما هنوز اولِ قصه‌ست
گرچه به پایانِ این کتاب رسیده‌ست

✍✔✍
آنچه درانباشتیم باد هوا بود
وقت سراندازی حباب رسیده‌ست

✍✔✍
آن می گم‌بوده در پیالۀ خالی‌ست
تشنۀ بی‌تشنگی به آب رسیده‌ست

✍✔✍
مژدۀ آسودن است ای شب پایان
بوی تو از سایه‌سار خواب رسیده‌ست
هوشنگ ابتهاج

  • بهرام بهرامی حصاری
  • ۰
  • ۰

حاجت به اشارات و زبان نیست، مترسک
پیداست که در جسم تو جان نیست، مترسک

با باد به رقص آمده پیراهنت اما
در عمق وجودت هیجان نیست، مترسک

  • بهرام بهرامی حصاری
  • ۰
  • ۰

به دوست داشتن مرد بستگی دارد

به انتهای شبی سرد بستگی دارد

*

که عاشقش شده باشم که عاشقم شده با ...

که دستهای زن از درد ... بستگی دارد

*

  • بهرام بهرامی حصاری
  • ۰
  • ۰

زمان میان من و او جدایی افکنده است
من ایستاده در اکنون و او در آینده است

♥️♥️
چه مایه گشتم و آینده حال گشت و گذشت
هنوز در پی آینده، حال گردنده است

♥️♥️

به هر قدم قَدَری گفتم از زمان کَندَم
کنون چو می نگرم او ز عمر من کنده است

♥️♥️
که سر برآوَرَد از این ورطه جز کسی که هلاک
کمند شوق کنارش به گردن افکنده است

♥️♥️
بهانه ی کشش عشق و کوشش دل من
همین غم است که مقصود آفریننده است

♥️♥️
به آرزو نرسیدیم و دیر دانستیم
که راه دورتر از عمر آرزومند است

♥️♥️
تو آن زمان به سرم سایه خواهی افکندن
که پیش پای تو ترکیب من پراکنده است

♥️♥️
به شاهراه طلب بیم نامرادی نیست
زهی امید که تا عشق هست پاینده است

♥️♥️
ز دورباش حوادث دلم ز راه نرفت
بیا که با تو هنوزم هزار پیوند است

♥️♥️
به جان سایه که میرنده نیست آتش عشق
مبین به کشته ی عاشق که عاشقی زنده است
هوشنگ ابتهاج

 

نقد این غزل: 

غزل هوشنگ ابتهاج، شاعر بزرگ معاصر فارسی، به بررسی عمیق احساسات انسانی و رابطه‌های عاشقانه پرداخته و در عین حال مضامینی از زمان، جدایی، آرزو و عشق را به تصویر می‌کشد. در ادامه به تحلیل و نقد ابیات این غزل می‌پردازیم:

تحلیل و بررسی ابیات

جدایی و زمان:

  • بهرام بهرامی حصاری