تا نبض خیس صبح
آه، در ایثار سطح ها چه شکوهی است!
ای سرطان شریف عزلت!
سطح من ارزانی تو باد!
یک نفر آمد
تا عضلات بهشت
دست مرا امتداد داد.
یک نفر آمد که نور صبح مذاهب
در وسط دگمه های پیرهنش بود.
از علف خشک آیه های قدیمی
پنجره می بافت.
مثل پریروزهای فکر، جوان بود.
حنجره اش از صفاف آبی شط ها
پر شده بود.
یک نفر آمد کتاب های مرا برد.
روی سرم سقفی از تناسب گل ها گشید.
عصر مرا با دریچه های مکرر وسیع کرد.
میز مرا زیر معنویت باران نهاد.
بعد، نشستیم.
حرف زدیم از دقیقه های مشجر.
از کلماتی که زندگی شان ، در وسط آب می گذشت.
فرصت ما زیر ابرهای مناسب
مثل تن گیج یک کبوتر ناگاه
حجم خوشی داشت.
نصفه شب بود، از تلاطم میوه
طرح درختان عجیب شد.
رشته مرطوب خواب ما به هدر رفت.
بعد
دست در آغاز جسم آب تنی کرد.
بعد در احشای خیس نارون باغ
صبح شد.
- خانه
- از بس که ریا دیده ام از طوطی و طاووس!
- راهنمای سایت
- تماس با من
- فهرست اسامی حیوانات
- فهرست نام های گل های آپارتمانی
- فهرست نام درختان
- مطالب جالب
- روانشناسی (Psychology)
- جامعهشناسی (Sociology)
- ریاضی (Mathematics)
- فیزیک (Physics)
- شیمی (Chemistry)
- زمینشناسی (Geology)
- جغرافیا (Geography)
- تاریخ (History)
- هنر (Art)
- ادبیات (Literature)
- شعر (Poetry)
- زبان (Language)
- فهرست نام کشورها
- تکامل (Evolution)
- غزل معاصر
- موسیقی (Music)
- سینما (Cinema)
- ورزش (Sport)