s شعر در مورد ساعت و ناقوس :: کتاب بهرام

کتاب بهرام

مطالب علمی فرهنگی هنری

کتاب بهرام

مطالب علمی فرهنگی هنری

کتاب بهرام
طبقه بندی موضوعی
آخرین کامنت های شما
  • ۱۷ آبان ۰۲، ۱۳:۴۷ - محسن
    😱🤮
s

۱ مطلب با کلمه‌ی کلیدی «شعر در مورد ساعت و ناقوس» ثبت شده است

  • ۰
  • ۰

 این شهر پل و ساعت و ناقوس ندارد.

جز جغدی و یک هوهوی منحوس ندارد.

 *

حبس قفس جلوه ی زیبایی خویش است.

طاووس ریایی شدن افسوس ندارد.

 *

زاغی که خوش از نعمت آزادی خود شد.

چشم طمعی به پر طاووس ندارد.

 *

تندیس شدن بر سر میدان شده عشقش

این گود دگر مرد زمین بوس ندارد.

 *

پوریای ولی باید می شد ولی او را

خود شیفته کرد آنچه که قاموس ندارد.

 *

شطرنج غریبی است در آن سوی سیاهی

این سو به جز از مهره ی جاسوس ندارد.

 *

هم بگذرد این دوره ی آن کس که به پا کرد

شطرنج دو سر باخت که ناموس ندارد.

 *

هرگز اثر ضربه ی نامرئی او را

بر سینه ی ما خنجر محسوس ندارد.

 *

هر چند به روشن شدن راه رفیقان

شوقی که تو داری خود فانوس ندارد.

 *

آن قدر به آتش زدن خویش علاقه

داری که در این حادثه ققنوس ندارد.

 *

یک جای غزل های تو می لنگد اگر دیو

بهرام! شب از ترس تو کابوس ندارد.

بهرام بهرامی حصاری

  • بهرام بهرامی حصاری