در بلندای یک قلهٔ فراوان، یک عقاب لانهای داشت. عقاب به پایان عمرش نزدیک شده بود، اما نمیخواست بمیرد. (متوسط عمر عقاب ۳۰ سال و متوسط عمر کلاغ ۳۰۰ سال است).
یاد آورد که پدرش از نیکوکاری که او از پدرش شنیده بود که: در پایین قله، کلاغی لانه داشت. چهار نسل از خانوادهی عقابها این کلاغ را دیده بودند اما کلاغ هنوز به نیمهٔ عمر خود نرسیده بود! عقاب در دلش به کلاغ حسادت کرد؛ تصمیم گرفت به سراغ کلاغ برود و راز عمر طولانی وی را جستجو کند. بنابراین بال گشود و در آسمان به پرواز درآمد.
شکوه و عظمت عقاب بینظیر بود.