s اشعار شاعران جوان ایرانی :: کتاب بهرام

کتاب بهرام

مطالب علمی فرهنگی هنری

کتاب بهرام

مطالب علمی فرهنگی هنری

کتاب بهرام
طبقه بندی موضوعی
آخرین کامنت های شما
  • ۱۷ آبان ۰۲، ۱۳:۴۷ - محسن
    😱🤮
s

۱۳ مطلب با کلمه‌ی کلیدی «اشعار شاعران جوان ایرانی» ثبت شده است

  • ۰
  • ۰

ما خسته ایم! خسته به معنای واقعی
دل های ما شکسته به معنای واقعی

ما لشکریم! لشکر پخش و پلا که دید؟
خیل ز هم گسسته به معنای واقعی

این زخم سجده نیست به پیشانی ام رفیق
جای دری‌ست بسته به معنای واقعی

از بادبان نخیزد و از ناخدا، بخار
کشتی به گل نشسته به معنای واقعی

تنگ است جای ما و چنین است حال ما:
باغی درون هسته! به معنای واقعی
حسین جنتی

  • بهرام بهرامی حصاری
  • ۰
  • ۰

دیر فهمیدیم پس دیوار بالا رفته بود!
با همان خشت نخستین تا ثریا رفته بود!

دیر فهمیدیم و معماران مرموز از قدیم
چیده بودند آن چه بر پیشانی ما رفته بود!

گاه می گویم به خود اصلا کلاه جد من
جای مسجد کاشکی سمت کلیسا رفته بود!

رسم پرهیز از جهان ای کاش برمی داشتند
کاش یوسف روز اول با زلیخا رفته بود.

من نمی دانم چه چیزی پایبندم کرده است
کوه اگر پا داشت تا حالا از اینجا رفته بود!

دور تا دورش فقط خشکی ست ای تنها خزر
راه اگر می داشت از این چاله دریا رفته بود!
غزلی از حسین جنتی

  • بهرام بهرامی حصاری
  • ۰
  • ۰

امان ندیده کسی از گزند حیله خویش
که حبس کرده خودش را قفس به میله ی خویش
*
مباد فتنه چو فانوس در دلت باشد
که نیست راه رهایی هم از فتیله ی خویش!
*
به فکر فتح جهان آن قبیل می افتند
که بر نیامده اند از پس قبیله ی خویش!
*
به فکر فتح جهان اند و می توانی دید
هزار مسئله دارند در طویله ی خویش!!
*
فغان که این دله دزدان به وهم گرد زمین
چنان خوش اند که فرزند من به تیله ی خویش!
*
کدام می کشدم عنکبوت یا نساج
چه ها که دیده ام از روزنان پیله ی خویش
 غزلی از حسین جنتی

  • بهرام بهرامی حصاری