غزل شمارهٔ ۳۲۰
تا چند به هر عیب و هنر طعنهزنیها
سلاخ نهای، شرمی از بن پوستکنیها
☂☆♪☆☂
چون سبحه در فن معبد، عبرت چه جنون است
ذکر حق و بر هم زدن و سرشکنیها
☂☆♪☆☂
چندان که دم دمدل، سر ریشه به خاک است
ذلت نبرد جاه ز تخمیر دنیها
☂☆♪☆☂
ما را به تماشای جهان دگر افکند
پرواز بلندی به قفس پرفکنیها
☂☆♪☆☂
الفت قفس زندگی پا به هواییم
باید چو نفس ساخت به غربت وطنیها
☂☆♪☆☂
صیت نگهت یاد خم زلف ندارد
ترکان خطایی چه کماند از ختنیها
☂☆♪☆☂
جان کند عقیق از هوس لعل تو لیکن
دور است بدخشان ز تلاش یمنیها
☂☆♪☆☂
بیپردگی جوهر راز است تبسم
ای غنچه! مدر پیرهن گل بدنیها
☂☆♪☆☂
از شمع مگویید و ز پروانه مپرسید
داغ است دل از غیرت این سوختنیها
☂☆♪☆☂
جز خرده چه گیرد به لب بستهٔ بیدل
نامحرم خاصیت شیرین سخنیها
بیدل دهلوی
- ۰۳/۰۷/۱۳