s متن کتاب گرگ گیاهخوار 67 :: کتاب بهرام

کتاب بهرام

مطالب علمی فرهنگی هنری

کتاب بهرام

مطالب علمی فرهنگی هنری

کتاب بهرام
طبقه بندی موضوعی
آخرین کامنت های شما
  • ۱۷ آبان ۰۲، ۱۳:۴۷ - محسن
    😱🤮
s
  • ۰
  • ۰

تندر به هر زحمتی بود خاکستری را پیدا کرد و گفت : فوراً میری ببینی شیر در چه وضعیه. ببین به اندازه ی کافی لاغر و مردنی شده یا نه. زودتر برو و خبرش رو برای من بیار.

خاکستری از ترس، بدون این که چیزی بگوید راه افتاد و به سمت لانه ی شیر رفت. وقتی به آنجا رسید وارد غار شد و پنجه شکسته را دید که در گوشه ی غار کز کرده است و هذیان می گوید. او به قدری ضعیف شده بود که بعید به نظر می رسید بتواند روی پاهای خودش بایستد.

خاکستری، پنجه شکسته را صدا زد. شیر متوجه روباه شد و سرش را بلند کرد. کمی هوشیار شد و از هذیان گفتن دست برداشت. بلند شد و روی پاهای عقب خودش نشست.

روباه گفت : تندر منو فرستاده ببینم به اندازه ی کافی ضعیف شدی یا نه.

پنجه شکسته چیزی نگفت و فقط سر تکان می داد.

روباه ادامه داد: میخواد ببینه به اندازه ی کافی ناتوان شدی که چشم خونی باهات مبارزه کنه یا نه.

پنجه شکسته گفت: اگه این پایان کار منه، من سرنوشتم و با آغوش باز می پذیرم. حالا برو به اون گرگ بد ذات بگو که شیر دیگه داره میمره. اگه میخواد با زنده ی من مبارزه کنه، زودتر موعد مبارزه رو اعلان کنه.

روباه حرفی نزد و فوراً غار شیر را به قصد رساندن پیغام او به گرگ ترک کرد.

وقتی گرگ پیغام شیر را از روباه شنید به کفتار گفت: حالا نوبت خودمونه. باید خودمون بریم با چشم خودمون وضعیت شیر رو ببینیم.

گرگ و کفتار به غار شیر رفتند و دیدند که هرچه که روباه می گفت کاملاً درست است. شیر با خشم به تندر نگاه می کرد و تندر سعی می کرد که خیلی به چشمان شیر نگاه نکند.

پنجه شکسته هم حوصله ی این را نداشت که حرف بزند. می دانست که گرگ فقط همین را می خواهد. او ضعیف باشد و چشم خونی بتواند در یک نمایش او را شکست بدهد و به آرزوهایش برسد.

تندر به چیزی که می خواست رسید. بعد از اینکه با چشم خودش دید که پنجه شکسته به حالت فلاکت افتاده است؛ فوراً با کفتار راهی شدند و به سراغ چشم خونی رفتند.

روز بعد چشم خونی همه ی حیوانات جنگل را جمع کرد و گفت: امروز روز تمام شدن کاره! من می خوام که امروز با شیر بجنگم و پادشاهی جنگل رو نصیب خودم بکنم! طبق قانون جنگل هر کس که قوی تره، باید سلطان جنگل باشه و من میخوام که به شیر و به همه ی شما نشون بدم که چقدر قوی تر هستم.

بعد از اینکه چشم خونی حسابی از قدرت و توانایی و لیاقت های خودش صحبت کرد و حیوانات را برای تغییرات بزرگی که در جنگل می خواست ایجاد بکند آماده کرد، از روی صخره ی سخنرانی پایین آمد و جلوی چشم همه ی حیوانات جنگل، نعل آتشین و روباه را به همراه چند نفر از بزرگان گله های گورخرها و بوفالوها را مامور کرد که به طور رسمی به سراغ پنجه شکسته بروند و رسماً او را به مبارزه و دفاع و یا واگذاری مقام سلطان جنگل بودن، دعوت کنند.

ادامه

  • ۰۳/۰۴/۳۱
  • بهرام بهرامی حصاری

نظرات (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی