کتاب بهرام

مطالب علمی فرهنگی هنری

کتاب بهرام

مطالب علمی فرهنگی هنری

کتاب بهرام
طبقه بندی موضوعی
آخرین نظرات
  • ۶ اسفند ۰۳، ۰۵:۰۲ - ناشناس
    ok
  • ۱۷ آبان ۰۲، ۱۳:۴۷ - محسن
    😱🤮
  • ۰
  • ۰

سه روز گذشت و هیچ کدام از افراد چشم خونی نتوانسته بودند که حتی یک لاشه از حیوانات مرده را پیدا کنند. دوستان شیبا به خوبی نقشه را اجرا کرده بودند. خالخالی در حالیکه به شدت گرسنه بود به سراغ تندر رفت و گفت : پس این لاشه ها کجان؟ چرا هیچکس به ما نمیگه کجا باید بریم لاشه هاشونو بخوریم؟

تندر چنان محو در پیگیری اهدافی که برای سرنگونی پنجه شکسته داشت بود، که گرسنگی هم از یادش رفته بود تا اینکه خالخالی او را یاد گرسنگی اش انداخت. تازه همین موقع بود که حس کرد که شکمش دارد صدا می کند.

سراغ چشم خونی رفتند و گفتند: پس چرا هیچ لاشه ای برای ما پیدا نمیکنین؟

چشم خونی گفت: مگه کسی بهتون جای مرده ها رو نشون نمیده؟

خالخالی گفت: سه روزه که هیچکس به ما هیچی نشون نداده!

چشم خونی گفت: مگه میشه؟

هر سه با هم سراغ نقره نعل رفتند و او را پیدا کردند. او را از سه طرف احاطه کردند و تا نقره نعل بخواهد بفهمد که چه اتفاقی دارد می افتد آنها  با خشم او را به زمین کوبیدند.  گرگ که به کمک کفتار نقره نعل را به زمین کوبیده بودند، روی او نشستند و با وزن خودشان نمی گذاشتند که او تکان بخورد. خالخالی از خنده داشت روده بر میشد!

 چشم خونی پایش را روی سر گورخر که روی خاک ولو شده بود گذاشت و گفت: گورخر احمق! قرار بود که به پنجه شکسته لاشه ی حیوونای مرده رو نشون ندی! نه این که خالخالی و تندر رو هم گرسنه بذاری! زود باش بگو چه غلطی داشتی می کردی؟

نقره نعل که زیر سم سنگین چشم خونی نمی توانست حتی نفس بکشد، در حالیکه دهانش کاملاً کج شده بود و صدایش هم عوض شده بود گفت: من نمی فهمم از چی صحبت می کنی چشم خونی؟ به من بگین چی شده؟

تندر گفت: سه روزه که هیچ خبری از لاشه ها نیست. به خاطره اینه که امروز میخوایم خودتو بکشیم و بخوریم.

نقره نعل که تقلا می کرد از زیر سم های چشم خونی و هیکل گرگ و کفتار خودش را بیرون بیاورد گفت: من از این موضوع اطلاعی نداشتم چشم خونی! لطفاً بذارین بلند شم. دارم خفه میشم!

خالخالی با خنده گفت: چه بهتر! اینطوری به طور طبیعی میمیری و لازم نیست که بریم یه لاشه دیگه پیدا بکنیم!

بعد صدای خنده هایش بلند تر شد.

چشم خونی با فریاد گفت: زودباش توضیح بده ببینم چرا تو این سه روز هیچ لاشه ای پیدا نکردین؟

نقره نعل گفت: نعل آتیشن مسئول گروهیه که باید برن دنبال لاشه ها بگردن. من از این موضوع اطلاعی ندارم چشم خونی. باور کن راست میگم!

به نظر چشم خونی اینطور می رسید که نقره نعل راست می گوید. کمی پایش را شل کرد تا نقره نعل بتواند نفس بکشد.

گفت: باشه. یه فرصت دیگه بهت میدم گورخر. آخرین فرصته. اگه ثابت بشه که اشتباه از تو بوده شک نکن این گرگ و کفتار امشب تو رو میخورن نه یه لاشه!

ادامه

  • ۰۳/۰۴/۳۱
  • بهرام بهرامی حصاری
متن متحرک با مارکیو متن متحرک با مارکیو

نظرات (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی