وقتی شیبا به گله اش رسید توسن را دید که به همراه گلادیا و حنایی و تیزپا و ارغوانی در حال بحث بسیار جدی ای بودند.
توسن می گفت : ما باید گله هامون رو از بقیه جدا کنیم. باید به جای دیگه ای بریم.
گلادیا می گفت: این کار آسونی نیست توسن! ممکنه بچه هامون از گرسنگی و یا خستگی بمیرن!
توسن می گفت: بهتر از اینه که گرگ و کفتار یکی یکی شکارمون کنن.
وقتی شیبا رسید همگی به طرف او رفتند و دور او حلقه زدند.
شیبا گفت: شنیدم چی می گفتین. هنوز برای مهاجرت زوده. کارهایی هست که باید انجام بدیم.
همگی از اینکه دوباره شیبا با دست پر پیش آنها آمده خوشحال شدند.
ارغوانی پرسید: معلومه که یه نقش خوب تو سرته شیبا!
شیبا گفت: امیدوارم که جواب بده.
تیزپا گفت: من حاضرم هر کاری که لازمه انجام بدم.
حنایی گفت: روی من هم حساب کن شیبا!
شیبا بدون اتلاف وقت گفت: وظیفه ی شما سه تا اینه که چند تا از حیوونای که طرفدار ما هستن رو پیدا کنین.
تیزپا فوراً گفت: این کاری نداره شیبا. بگو بعدش باید چیکار کنیم.
شیبا گفت: باید برین لاشه ها رو پیدا کنین. ما باید لاشه ها رو قبل از اینکه افراد چشم خونی پیدا کنن پیدا کنیم.
همه با شنیدن این نقشه ی شیبا متعجب شدند.
توسن پرسید: برای چی باید لاشه ها رو پیدا کنیم شیبا؟
شیبا گفت: برای اینکه نباید بذاریم برای گرگ و کفتار غذا آماده باشه.
گلادیا گفت: خب این به چه دردی میخوره شیبای قهرمان؟
شیبا جواب داد: اولاً با این کار ضربه ی خوبی به دشمنامون می زنیم. حتی اگه فایده ی دیگه ای نداشته باشه.
گلادیا گفت: درسته. آفرین شیبا. اینطوری به قضیه نگاه نکرده بودم.
توسن گفت: ولی انگار فایده ای مهمتری هم تو این کارت هست شیبا!
حنایی با هیجان گفت: معلومه که هست. شیبا همیشه یه نقشه ی فوق العاده داره که همه رو غافلگیر میکنه.
تیزپا گفت: خیله خب شیبا. بگو دقیقاً میخوای به چی برسی؟
شیبا گفت: باید کاری کنیم که گرگ و یا کفتار از پیمان صلح تخلف کنن.
همه با شنیدن این حرف شیبا به فکر فرو رفتند. بعد حیرتی از روی خوشحالی همه را فرا گرفت.
ارغوانی و گلادیا همزمان گفتند: چه فکر بکری!
توسن فوراً گفت: اینطوری میتونیم با پیمان صلح دروغین مبارزه کنیم و از بین ببریمش! آفرین شیبا!
حنایی گفت: پس فوراً بریم دست به کار بشیم.
همه می خواستند راه بیتفند که ناگهان شیبا گفت: صبر کنین!
آنها دوباره ایستادند و رو به شیبا کردند.
شیبا گفت: یه نکته دیگه هم هست.
توسن پرسید: چی شیبا؟ کار دیگه ای هم هست که باید انجام بدیم.
شیبا گفت: بله توسن! باید تا اونجا که میتونین کاری که می کنین رو مخفیانه انجام بدین. به همین خاطر باید بهترین افراد رو انتخاب کنین.
باز هم توسن و گلادیا و سه دوست صمیمی شیبا به حرف او فکر کردند. دیگر نیازی به سوال پرسیدن نبود. چون خودشان متوجه شده بودند که موضوع اهمیت دارد و توصیه ی شیبا کاملاً منطقی و از روی پختگی است.
- ۰۳/۰۴/۳۱