s متن کتاب گرگ گیاهخوار 51 :: کتاب بهرام

کتاب بهرام

مطالب علمی فرهنگی هنری

کتاب بهرام

مطالب علمی فرهنگی هنری

کتاب بهرام
طبقه بندی موضوعی
آخرین کامنت های شما
  • ۱۷ آبان ۰۲، ۱۳:۴۷ - محسن
    😱🤮
s
  • ۰
  • ۰

گرگ ادامه داد: من فکر می کنم ما شکارچیا با حیوانات گیاهوار در حال حاضر یک وجه مشترک داریم. چیزی که باعث شده ما یک درد مشترک داشته باشیم پیدایش شروری به نام شیباست. شیبا دشمن مشترک همه ی حیواناته چه گیاهخوار چه گوشتخوار!

صداها در تایید حرف های گرگ بلند شد. روسای گله هرکدام چیزی می گفت که نشان می داد چقدر از حرف های گرگ تحت تاثیر قرار گرفته است. حرف هایی مثل :

: آفرین. همینطوره! تا شیبا هست هیچکدوم از ما رنگ آسایش رو نخواهیم دید.

: شیبا علت این همه دشمنی و تفرقه است!

: ما باید شر شیبا از سر حیوونای این جنگل کم کنیم.

و حرفهایی از این قبیل گاه و بیگاه زده میشد.

در نهایت گرگ گفت: من فکر می کنم که اگر با این پیشنهاد روسای محترم گیاهخواران موافقت نکنم! در اصل دست به یک خودکشی و جنایت می زنم. من نه فقط موافقت خودم را با این پیشنهاد قبول می کنم، بلکه خیلی مشتاقم بدونم که کدوم یک از حیوانات برای اولین بار این پشنهاد رو ابداع کرده! به نظر من این پشنهاد فقط سازنده و صلح آورنده نیست. بلکه منشاء یک تحول بزرگ در سبک زندگی همه ی ما جنگلی هاست!

طبق نقشه قرار بود وقتی گرگ این حرف را می زند شیر هم او را همراهی کند.

شیر گفت: بله تندر! این فکر هر کسی که هست بسیار تحسین برانگیزه.

بعد رو به روسای گله ها گفت: میشه بگین این فکر و این پیشنهاد فوق العاده نجات بخش فکر کدوم یکی از شماها بوده؟

همه ساکت بودند. به نظر می آمد که چشم خونی دلش میخواست بگوید که فکر او بوده! ولی گوش چروکین امان نداد.

گفت: این فکر نقره نعل  بوده. همین گورخری که در جلسه حضور داره.

و نقره نعل  را نشان داد.

همگی به سمت نقره نعل  توجه کردند.

گرگ با حالت حیرت ساختگی گفت: شما این فکر عالی به سرت زده؟

نقره نعل  با حالت تواضع ساختگی گفت: بله قربان!

گرگ گفت: عجب نابغه ای!

روبه روسای گله ها گفت: شما باید قدر چنین گورخر نابغه ای رو بدونین. مطمئنم که همینطور هم هست.

روسای گله ها که لبخند رضایت بر لب داشتند به نشانه ی تایید سرشان را تکان می دادند.

گرگ از روی سیاست می دانست که روسای گله ها از  روی طمع قدرت سعی خواهند کرد که اعتبار این پیمان صلح را برای خودشان مصادره کنند. و نقره نعل  که قرار است مهره ی آنها باشد به حاشیه برود. به همین خاطر حرفی زد که روسای گله ها فکر مصادره ی امتیاز این دستاورد را به کلی از سر بیرون کردند.

گفت: حالا که در مورد این پیشنهاد به توافق رسیدیم. لازم است که ابتدا خود شما برای حیوونای جنگل سخنرانی کنید و به طور رسمی همه رو از این پیمان صلح با خبر کنید. همچنین مقدمه را آماده کنید که جناب شیر به عنوان سلطان جنگل و من برای حیوونای  گیاهخوار سخنرانی کنیم و به طور کاملاً رسمی همه رو از این صلح بزرگ آگاه کنیم. من قصد دارم که شخصاً سخنرانی با شکوهی بکنم و ضمن اعلام رضایت و مسرت خودم از این اتفاق مبارک، از هوش و ذکاوت نقره نعل  گورخری که این تحول بزرگ رو شروع کرده تعریف و ستایش کنم. البته میدونم که خود شما روسای بزرگوار گیاهخواران هم به شایستگی از قدرت هوش و زیرکی نقره نعل  تجلیل خواهید کرد.

به این شکل روسای جنگل را در عمل انجام شده و رودر وایستی انداخت.

روسای جنگل هم شروع به ستایش و تحسین نقره نعل  کردند و گفتند که البته که ما قدر نقره نعل  را می دانیم و به او به خاطر نبوغش پاداش های شایسته ای خواهیم داد!

 

جلسه تمام شد و شکارچی ها به گیاهخواران رضایت کامل خودشان از پیشنهاد مرده خواری را اعلام کردند. روسای گله و نقره نعل؛ خوشحال و مسرور با دست پر به سمت گله هایشان برگشتند.  قرار شد که صبح روز بعد همه ی حیوانات جنگل را از دستاورد بزرگی که به دست آورده بودند با خبر کنند.

*

و باز هم خیلی زود، اخبار در تمام جنگل پیچید!

*

گلادیا و توسن، با شنیدن خبر پیمان صلح و آشتی با درندگان، در شگفتی و حیرت مانده بودند. آنها به همراه ارغوانی و حنایی و تیزپا، حتی نمی توانستند درک کنند که این اتفاق چه معنی و مفهومی دارد. تا این که بالاخره شیبا را پیدا کردند تا از او برای راه افتادن مغزشان برای تفسیر این اتفاق کمک بگیرند.

شیبا که سراسر وجودش را خشم و نفرت گرفته بود، به هر قیمتی که بود خونسردی خودش را حفظ کرد و اجازه نداد که هیچ کس از نفرتی که در وجودش طغیان کرده بود باخبر بشود. می دانست که به زودی کنترل خودش را به دست خواهد گرفت.

با این وجود وقتی که گلادیا از او پرسید که به نظر تو این پیمان صلح چه معنایی دارد فوراً و از روی تیزهوشی قابل تحسینی جواب داد: باج دادن به تاریکی!

ادامه

  • ۰۳/۰۴/۳۱
  • بهرام بهرامی حصاری

نظرات (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی