نقره نعل با عجله خودش را به اردوگاه شیبا رساند. چند گاومیش در حاشیه ی محل اردو جلوی او را گرفتند و پرسیدند با چه کسی کار دارد؟ نقره نعل گفت که حرف مهمی دارد که باید به شیبا بزند. بعد از اینکه اجازه ی ورود به قلب اردوگاه شلوغ شیبا را پیدا کرد، قدم زنان خودش را به شیبا رساند. شیبا پرسید که چه حرف مهمی داری؟
نقره نعل گفت : من پیشنهادی دارم که میتونه باعث بشه که شکارچیا دست از شکار بردارن. در عوض می خوام که توی گروه نجات بخش مقامی داشته باشم.
شیبا پرسید: چه مقامی؟
نقره نعل به فکر فرو رفت و بعد جواب داد: میخوام که جانشین تو باشم شیبا!
شیبا با شنیدن این حرف نگاهی عمیق و طولانی به نقره نعل انداخت و بعد گفت : فکر نمی کنی که داری با جونت بازی می کنی که بلند میشی میای اینجا و چنین پیشنهاد گستاخانه ای میدی؟
نقره نعل گفت: اگه جای من بودی می دیدی که نقشه ای که من کشیدم چقدر دقیقه. اگه به هدفی که من دارم ایمان داشته باشی می فهمی که با پیشنهاد من راه صد ساله رو یک شبه می ریم. حیوونای شکارچی دست از شکار بر میدارن و اونوقت دیگه نیازی نیست که جنگ راه بیفته و روسای گله ها هم با همدیگه دعوا و دشمنی کنن. نقشه ای که من دارم همه ی این ها رو درست میکنه.
ارغوانی به چند گاومیش دستور داد که گورخر گستاخ را با کتک از اردوگاه بیرون کنند. قبل از این که گاومیش ها دستور را اجرا کنند شیبا به آنها گفت که دست نگه دارند.
شیبا به نقره نعل گفت : یه فرصت دیگه بهت میدم. یا پشنهادی که فکر می کنی میتونه باعث بشه شکارچیا دست از شکار بردارن رو بگو و یا این که بابت این گستاخی ای که کردی تنبیه میشی.
نقره نعل گفت : من پشنهاد خودم رو چرا لو بدم؟ اگه الان نقشه ام را بگم اونوقت تو خودت این نقشه رو اجرا می کنی و به همه میگی که نقشه ی خودت بوده.
شیبا چاره ای ندید جز اینکه به گاومیش ها دستور بدهد که گورخر پر رو را از اردوگاه بیرون کنند. با اینکه شیبا به گاومیش ها گفت که او را اذیت نکنند و فقط از اردوگاه دورش کنند، با این وجود گاومیش ها از اینکه لاقل چند لگد نثار نقره نعل به خاطر این همه پررویی کنند، دریغ نکردند.
*
نقره نعل وقتی دید که در اردوگاه شیبا برای او جایگاهی پیدا نمی شود مستقیماً سراغ رئیس گله ی گاومیش ها رفت تا نقشه اش را برای او مطرح کند. اما چشم خونی در گله نبود و کسی هم نمی دانست که کجا رفته است.
*
- ۰۳/۰۴/۳۱