باید عقابی شد!
که جنگل دست روباه است!
باید عقابی شد و مانند پریدن ها
فعل دریدن را برای جوجه های خویش معنی کرد!
✔
باید عقابی شد و از اوج صلابت دید!
کرمی که می گوید : که کی؟ پروانه خواهم شد!
پروانه می گوید:
باید عقابی شد!
که جنگل دست روباه است!
باید عقابی شد و مانند پریدن ها
فعل دریدن را برای جوجه های خویش معنی کرد!
✔
باید عقابی شد و از اوج صلابت دید!
کرمی که می گوید : که کی؟ پروانه خواهم شد!
پروانه می گوید:
نمی بینی درختی را
که اکسیژن طلب دارد؟
تظاهر می کند انگور و
کربن می دهد میوه؟
✔
و منّت می گذارد بر سر ما که : « اگر اینجا
درستی، زشت باشد! من!
همیشه دیو خواهم ماند!»
✔
در اینجا رستگاری ها
شبیه قارچ می رویند!
و فرق خویش را با دشت
یک دانه نمی بیند!
✔
در اینجا نانوا دنبال فتح آسیابان است
و مرد آسیابان در پی انکار گندمکار
و گندمکارها از قارچ های رستگاری
شعر می گویند!
بار سَنگین، ماه پنهان، اسب لاغَر نابَلَد
رَه خطا بودُ و علامت گُنگُ و رهبر نابَلَد
ما توکل کرده بودیم این ولی کافی نبود
نیل تَر بود و عصا خشکُ و پیَمبَر نابَلَد
مُشت هامان را گِره کردیم اما اِی دریغ
مُشتی از ما سُست پِیمان مُشتِ دیگر نابَلد!
گاه غافل سَر بریدیم از برادرهای خویش
دید اندک بودُ و شب تاریکُ و خَنجر نابَلَد
نامه ها بَستیم بر پاشان دریغ از یک جواب
بازُ و شاهین تیز چنگال کبوتر نابَلَد
کِشتی ما واژگون شُد تا نخستین موج دید
ناخدایِ ما دروغین بود و لَنگر نابَلَد
عباس خیر آبادی
شبی که می گذرد با تو، بی کران خوش تر!
که پای بند تو وارسته از زمان خوش تر!
♥️♥️♥️
برای مستی و دیوانگی، می و افیون
خوشند هر دو و چشمت ز هر دوان خوش تر!
♥️♥️♥️
ز گونه و لب تو بوسه بر کدام زنم؟
که خوش تر است از آن این و این از آن خوش تر!
♥️♥️♥️
ستاره و گل و آیینه و تو جمله خوشید
ولی تو از همگان در میانشان خوش تر!
♥️♥️♥️
خوشا جوانی ات از چشمه های روشن جان
خوشا که جان جوان از تن جوان خوش تر!
♥️♥️♥️
درآ به چشم من ای شوکت زمینی تو!
به جلوه از همه خوبان آسمان خوش تر!
♥️♥️♥️
مرا صدا بزن آه! ای مرا صدا زدنت
هم از ترنّم بال فرشتگان خوش تر!
♥️♥️♥️
خوش است از همه با هر زبان روایت عشق
ولی روایت آن چشم مهربان خوش تر!
♥️♥️♥️
ز عشق های جوانی عزیزتر دارم
تو را، که گرمی خورشید در خزان خوش تر!
حسین منزوی
غزل حسین منزوی که مطالعه کردید، با استفاده از زبان شاعرانه و استعارههای زیبا، به وصف عشق و زیبایی میپردازد. در ادامه، نقدی بر این غزل از نظر محتوا، زبان و تکنیکهای ادبی ارائه میدهم:
محتوا و معنا
- بیت اول: شاعر در این بیت به وصف شبهای گذرانده شده با معشوق میپردازد و بیان میکند که چنین شبهایی از شبهای بیزمان و بیکران هم خوشتر است.
آسمان ابری است از آفاق چشمانم بپرس!
ابر بارانی است از اشک چو بارانم بپرس!
✔✔
تخته ی دل در کف امواج غم خواهد شکست
نکته را از سینه ی سرشار توفانم بپرس!
✔✔
در همه لوح ضمیرم هیچ نقشی جز تو نیست
آنچه را می گویم از آیینه ی جانم بپرس!
✔✔
آتش عشقت به خاکستر بدل کرد آخرم
گر نداری باور از دنیای ویرانم بپرس!
✔✔
پرده در پرده همه خنیاگر عشق تو ام
شور و شوقم را از آوازی که می خوانم بپرس!
✔✔
در تب عشق تو می سوزد چراغ هستی ام
سوزشم را اینک از اشعار سوزانم بپرس!
✔✔
جز خیالت هیچ شمعی در شبستانم نسوخت
باری از شعر ار نپرسی از شبستانم بپرس!
حسین منزوی
نقد این غزل زیبا:
غزل حسین منزوی از زیبایی و عمق ویژهای برخوردار است و به خوبی به نمایش گذاشته شده که شامل مضامین عاشقانه و تأملات عمیق است. در نقد این غزل، به تحلیل محتوایی، زبانی و تکنیکی آن میپردازیم:
محتوا و معنا:
تو پادشاهی و من مستمند دربارم!
مگر تو رحم کنی بر دو چشم خونبارم!
☆☆
مرا اگر به جهنّم بیفکنی ای دوست
هنوز نعره برآرم که دوستت دارم!
☆☆
ردای عفو برازنده ی بزرگی توست
وگرنه من به عذاب تو هم سزاوارم!
☆☆
امید من به خطاپوشی تو آنقدر است
که در شمار نیاید گناه بسیارم!
☆☆
تو را به فضل تو می خوانم و امیدم هست
اگر به قدر تمام جهان خطاکارم!
سجّاد سامانی
نقد این غزل:
این غزل از سجاد سامانی به زیبایی و عمق عواطف عاشقانه پرداخته است.
محتوا و معنا:
- بیت اول: شاعر به تفاوت موقعیت خود با محبوب اشاره کرده و از او درخواست رحمت میکند.
ماه است و آفتابی ام از مهربانی اش!
صد کهکشان فدای دل آسمانی اش!
☂☂
بی دست می خروشد و دریا کنار اوست
ای عشق آتشین، به کجا می کشانی اش؟
☂☂
ای چه پیاده ای است خدایا؟ سواره ها
ماتند از جلال رخ ارغوانی اش!
☂☂
دست از حیات شست که آب حیات شد
این خاک مرده زنده شد از جانفشانی اش!
☂☂
از خود عبور کرد و نوشتند رودها
با اضطراب، چشمه ای از پهلوانی اش!
☂☂
از خود عبور کرد و درختان قلم شدند
در اشتیاق دم زدن از زندگانی اش!
☂☂
از خود عبور کرد و ملائک رقم زدند
با خون و اشک، اندکی از بی کرانی اش!
☂☂
از خود عبور کرد و شنیدند بادها
از سمت سروهای پریشان، نشانی اش!
☂☂
تیر از کمان جدا شد و بر خاک، خون نوشت:
این چرخ پیر، شرم نکرد از جوانی اش!
☂☂
باران گرفت باز و پس از گریه دیدنی است
در چشم من، تجلّی رنگین کمانی اش!
☂☂
چشم مرا به چهره ی خورشیدی اش گشود
ماه است و آفتابی ام از مهربانی اش
قربان ولیئی
غزل ارائهشده، به زیبایی و با زبان شاعرانه، عواطف و احساسات عمیق را به تصویر میکشد. نقد این غزل را میتوان از جنبههای مختلفی بررسی کرد:
1. محتوا و معنا:
آن ماهی ام که گوشه ای از حوض، مرده ام!
بیچاره آن دلی که به دریا سپرده ام!
✔✔
بی تاب، مثل شعر به کاغذ نیامده
شرمنده مثل نامه ی برگشت خورده ام!
✔✔
از بس که زخم بود برآن، جا نیافتم
تا بار عشق را بگذارم به گُرده ام!
✔✔
ای باغبان ! مزاحمتم را به دل مگیر
از باغ، غیر حسرت چیدن نبرده ام!
✔✔
می ترسم ای رفیق! تو هم مثل خاک سرد
وقتی مرا به دل بسپاری که مرده ام!
میلاد عرفان پور
نقد این غزل:
غزل میلاد عرفانپور با تصاویری عمیق و استفاده از استعارههای قوی، احساسات تنهایی و ناکامی را به خوبی منتقل میکند.
1. محتوا و معنا:
مگو خود را کنار دیگران تنها نمی بینی؟
تو تنهایی، فقط تنهایی خود را نمی بینی؟
✔✔
رفیقا! شادمانی های عالم جاودانی نیست
مگر اندوه را در خنده ی گل ها نمی بینی؟
✔✔
اگر نامی ز خسرو ماند از افسون شیرین بود
به غیر از عشق اکسیری در این دنیا نمی بینی!
✔✔
کجا این حسن بی اندازه در تصویر می گنجد
تو از عکس خودت زیباتری امّا نمی بینی!
✔✔
به جای دیدن آیینه ها در چشم ما بنگر
بدی از چشم خود می بینی و از ما نمی بینی!
✔✔
شدی در چشم هایش خیره ای دل! سادگی کردی
از این پس هیچکس را غیر از او زیبا نمی بینی
فاضل نظری
غزل فوق به خوبی احساسات عمیق و تفکرات شاعر را دربارهی تنهایی، عشق و زیبایی به تصویر میکشد.
1. محتوا و معنا: