s غزل 308 وحشی بافقی: چه‌ها با جان خود دور از رخ جانان خود کردم! :: کتاب بهرام

کتاب بهرام

مطالب علمی فرهنگی هنری

کتاب بهرام

مطالب علمی فرهنگی هنری

کتاب بهرام
طبقه بندی موضوعی
آخرین کامنت های شما
  • ۱۷ آبان ۰۲، ۱۳:۴۷ - محسن
    😱🤮
s

۱ مطلب با کلمه‌ی کلیدی «غزل 308 وحشی بافقی: چه‌ها با جان خود دور از رخ جانان خود کردم!» ثبت شده است

  • ۰
  • ۰

چه‌ها با جان خود دور از رخ جانان خود کردم!
مگر دشمن کند این‌ها که من با جان خود کردم!

طبیبم گفت درمانی ندارد درد مهجوری
غلط می‌گفت خود را کشتم و درمان خود کردم!

مگو وقتی دل صد پاره‌ای بودت کجا بردی
کجا بردم ز راه دیده در دامان خود کردم!

ز سر بگذشت آب دیده‌اش از سر گذشت من
به هر کس شرح آب دیدهٔ گریان خود کردم!

ز حرف گرم وحشی آتشی در سینه افکندم
به او اظهار سوز سینهٔ سوزان خود کردم!

وحشی بافقی

  • بهرام بهرامی حصاری