خورده گیرم کل دنیا بر سرش سوگندها.
می کند رفتار مثل قهرمان مانند ها.
*
او مگر داروغه ی بد ذات مردم خوار نیست؟
من که شک دارم به رابین هود ثروتمند ها.
*
نانوا منّت سر ما می گذارد بعد هم
می دهد نان را بدون صف به خویشاوندها.
*
بر سر هر دانه بنوشته که این رزق فلان
گر نجنبد می رود در کام نیرومند ها.
*
شرط روی اسب مزدور ریاکاری نبند
زین فروش این اسب را زین کرده با ترفندها.
*
او اگر سهم از غنیمت ها نبرده پس چرا
پوزخندی کرده پنهان زیر پوزه بندها؟
*
خوش نکن دل را به این آرامش آتش فشان
بر دهان آن نشسته زورکی لبخند ها.
*
آن سر چوبی که سمت ما بلندش کرده ای
گر ستم باشد در این سو هست غرّولندها.
*
باش تا آتش زند ایمان هر کبریت را
جیغ و دادی که به پا کردیم ما اسفندها.
*
زیر بار وزن غول و درد ما خواهد شکست.
این پل چوبی که بین ما زده پیوندها.
بهرام بهرامی