غزل شمارهٔ ۴۷۷ حافظ شیرازی:
دو یار زیرک و از باده کهن دومنی
فراغتی و کتابی و گوشه چمنی
✔
من این مقام به دنیا و آخرت ندهم
اگر چه در پی ام افتند هر دم انجمنی
✔
هر آن که کنج قناعت به گنج دنیا داد
فروخت یوسف مصری به کمترین ثمنی
✔
بیا که رونق این کارخانه کم نشود
به زهد همچو تویی یا به فسق همچو منی
✔
ز تندباد حوادث نمیتوان دیدن
در این چمن که گلی بوده است یا سمنی
✔
ببین در آینه جام نقش بندی غیب
که کس به یاد ندارد چنین عجب زمنی
✔
از این سموم که بر طرف بوستان بگذشت
عجب که بوی گلی هست و رنگ نسترنی
✔
به صبر کوش تو ای دل که حق رها نکند
چنین عزیز نگینی به دست اهرمنی
✔
مزاج دهر تبه شد در این بلا حافظ
کجاست فکر حکیمی و رای برهمنی