چه لذتی دارد؟
پرواز چه لذتی دارد؟
وقتی
زنبور کارگری باشی
که نتوانی
عاشق ملکه بشوی
جلیل صفربیگی
چه لذتی دارد؟
پرواز چه لذتی دارد؟
وقتی
زنبور کارگری باشی
که نتوانی
عاشق ملکه بشوی
جلیل صفربیگی
من نام کسی نخوانده ام الا تو
با هیچ کسی نمانده ام الا تو
عید آمد و من خانه تکانی کردم
از دل همه را تکانده ام الا تو
جلیل صفربیگی
نه سیب نه گندم است بین من و تو
بین من و تو" گم است بین من وتو
این عشق که دیگران از او می گویند
یک سوءتفاهم است بین من و تو
جلیل صفر بیگی
بر هر چه به غیر عشق پا بگذارید
دست دل خویش در حنا بگذارید
عاشق بشوید، مردم! عاشق بشوید
یک نام خوش از خویش به جا بگذارید
جلیل صفربیگی
ای پر از عاطفه در قحط محبت با من
کاش می شد بگشایی سر صحبت با من
**
هیچ کس نیست که تقسیم شود در اینجا
درد تنهایی و بی برگی و غربت با من
*
از خروشانی امواج نگاهت دیریست
باد نگشوده لبش را به حکایت با من
**
خواستم پر بزنم با تو به معراج خیال
آسمان دور شد از روی حسادت با من
*
بعد از این شور غزلهای شکوفا با تو
بعد از این مرثیه و غربت و حسرت با من
**
گرچه کوچیدی از این باغ ولی خواهد ماند
داغ چشمان تو تا روز قیامت با من
جلیل صفربیگی
تخمی از لانه بیرون می افتد
و می شکند
زندگی
بچه گنجشکی را غافلگیر می کند!
جلیل صفربیگی
کم نامه ی خاموش برایم بفرست
از حرف پرم گوش برایم بفرست
دارم خفه می شوم در این تنهایی
لطفا کمی آغوش برایم بفرست
جلیل صفر بیگی
من با تو چقدر ساده رفتم بر باد!
تو نام مرا چه زود بردی از یاد!
من حبه ی قند کوچکی بودم که
از دست تو در پیاله ی چای افتاد!
جلیل صفربیگی